۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

روزهای ابری

امروز پیشونیم شکست ولی هیچکس ازم نپرسید چرا پیشونیت شکسته تازه فهمیدم گه چقدر تنها هستم حال می دونم ادم وقتی تو شهر وکشور و بین فامیل خودش بین 16 عمه و عمو که نصف شهر رو صاحب هستند تنها باشه رفتنش می تونه دلیل محکمی داشته باشه حالا می دونم تو غربت اگر کسی ازم نپرسه چرا پیشونیت شکسته دلم اونقدر تنگ نمی شه اخ دوباره دل درد گرفته
یک جایی یک مطلب خوندم در مورد اینکه بدترین جا جایی هست که هیچکی زبونت رو درک نکنه ممکنه ادم بتونه با هرکسی ازدواج کنه ولی مطمئن باشید ادم کمی هستن که می تونن شما رو درک کنن شاید به اندازه انگشتان یک دست نباشه
چند وقت پیش داشتم مطلبی می خوندم در مورد اینکه زنتون براساس فیلم هایی که می بینید انتخاب می کنید مثلا اگر شما فیلمهای ایرانی نگاه کنید وسریالهای تلویزیون مطمئن باشد زنتون هم بر اساس همون ....خوب نمی شه از یک ادم که تمام زمان زندگی اش در روستا گذشته و.. با یک سری اعتقادات بزرگ شده انتظار داشته باشید که فرهنگش روتغییر بده حتی من فکر می کنم ادم تا یک سنی تغییرپذیر هست و بعدش نه وبه قول معروف دنیا تغییر می کنه اگه می خوای بتونی تو این دنیا زندگی کنی باید با اون تغییر کنی
یکی از موضوعاتی که الان شاید می شه در موردش بحث کرد تو کل دنیا همین مسئله همجنس گرایی هست ایا فکر می کردید 10 سال پیش کسی می تونست به این راحتی در موردش مطلب بنویس و در موردش صحبت کنه بنظر من یکی از چیزهاای که باعث شده که دنیا خیلی سریع تغییر کنه و گاهی فرصت این رو نداشته باشه که اون مطلب درک بشه همین اینترنت هست ما در موردهای مختلف رو شبکه بحث می کنیم ولی ایا احساس ما هم با عقل ما همخونی داره و چیزهای که یک عمر بر اساس اونها الگو برداری کردیم و ذهنمون را ساختیمم یک شبه فراموش می شه چقدر می تونیم رو خودمون کار کنیم و تغییر کنیم گاهی احساس یک تخم مرغ که کوبیده شد به دیوار بم دست می ده مثل احاسی که رو هوا هستی و به هیچ چیز متصل نیستی یک عمر برای یک چیز کار کردی و بش ایمان داشتی و یک دفعه می بینی همش کشک بوده یکی از مشکلات خود من همین هست که احساسم همیشه از عقلم عقب تر هست و همیشه سر این موضوع بدنم درگیر میشه
مثلا چند روز پیش یک دفعه با کمی فکر به یک نتیجه نچندان دلخواه رسیدم گرچند با استدلال به این نتیجه رسیدم وادم نمی تونه جلو فکر کردن خودش روبگیره وقتی نتیجه بحث رسیدم ابنقدر حالم بد شد و فشار افتاد که به حالت .. افتادم گرچند عقلم می گفت که این به تو مربوط نمیشه و هرکس زندگی خودش رو می کنه و فقط تو باید از درگیری با اون اجتناب کنی به تو ربطی نداره که اون می خواد با هرکس که دوست داره همبستر بشه و اصلا به توچه که اون دوست داره باصمیمی ترین افراد و خویشاوند تو هم همبستر بشه این موضوع به روابط اون بستگی داره نه تو شوهرش هستی نه دوست پسرش فقط یک رابطه .. داری پس خفه شو و احساساتت رو تو اولین چاه بریز و یک سیفون هم روش ولی چه می شه کرد نتیجه اش این شد که تا چند روز گند زدم به همه چیز و قیافه ام به قول بچه ها عینهو چک برگشتی شد ولی کمکم یاد گرفتم که تو این وضعیت ها چه جوری باطری هامو شارژ کنم فقط یادتون باشه تا می تونید تنها نباشید تو این وضعیت و خودتون رو بر ..س شعری که دم دستتون می رسه مشغول کنید و اگر جواب نداد یک بطر حلال و اگر باز جواب نداد من راهی رو نمی دونم و لی مواظب باشد که .. خول نشد

تنها تفریح من همین کامپیوتر هست اگه این نیود چی کار من می کردم یاد دوسال قبل افتادم چقدر سخت بود ادم همش تو خیابون چرخ می زد اونقدر که دیگه نا نداشتم وقتی می رسیدم تازه بدبختی ام شورع میشد همه جا همین طور بود اخ چقدر سخت گذشت تو ورزشکاه یا اتاق انتظار می خوابیدم تازه مثل احکق ها یاد گرفتم که بیمارستان خصوصی بهترین جا هست
اگه خونه بودم می بایست تو ماشین بخوابم از خونه بیشتر متنفر بودم اخ چقدر سخت گذشت فقط لوان زندانی شمار ه 561 زندانی که بخاطر یک جا خواب و یک وعده غذا حاظر شد بهترین سالهای عمرش رو بده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر