۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

روایت تلخ

روایت تلخ
چقدر حالم بهم می خوره همیشه که دور هم جمع می شن فقط به فکر این هستن که چی چچی جمع کرده کی چقدر داره و چکار کرد که بیشتر در بیارن این همه تو عمرشون جمع کردن همش دنبال ادمهای پولدار تر ار خودشان رفتن و همش باکسایی ازدواج کردن که بیشتر از خودشون داشتند همش جمع و تفریق کردن اخرش چی که ... فقط این رو می دونم اگه زیاد بمونم منم دیر یا زود مثل اونها می شم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر