۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

یه مرد

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 7/24/10

 یه مرد اگه کسی را نداشته باشه دیوانه میشه.مهم نیست اون مرد کی باشه.مهم اینه که همدم داشته باشه.

اگه یه مردی تنها بشه مریض میشه.

موش ها و آدم ها/جان اشتان بک/به روایت زیرنویس فارسی، فیلم لاست!


 
 

Things you can do from here:

 
 

درک و درد

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 9/23/10

این روزها حتی دیگر به خوابم هم نمی آیی.

درکت میکنم

هم خوابی با دیگران تمام وقتت را گرفته است.

خرده فیدی برای اشتراک ( کافی میکس)

 
 

Things you can do from here:

 
 

شعری بسیار زیبا از بانوی ادبیات و شعر ایران سیمین بهبهانی

قلم چرخیــد و فـرمان را گرفتنـد
ورق بـرگشت و ایـران را گـرفتنـد

بـه تیتـر « شـاه رفـت ِ» اطـلاعات
توجـه کـرده کیهـان را گـرفتنــد

چپ و مذهب، گره خوردند و شیخان
شبـانه جـای شـاهان را گـرفتنـد

همـه ازحجـره ها بیـرون خـزیدند
به سـرعت سقف و ایوان را گرفتنـد

گـرفتنـد و گـرفتن کـارشـان شد
هـرآنچه خـواستند آن را گرفتنـد

بـه هـر انگیــزه و با هـر بهــانـه
مسلمـان، نامسلـمان را گـرفتنــد

به جــرم بدحجـابی، بـد لباســی
زنـان را نیـز، مـردان را گـرفتنــد

سـراغ سفـره هـا، نفتــی نیــامد
ولیکـن در عـوض نـان را گـرفتنـد

یکی نان خواست، بردندش به زندان
از آن بـیچـاره دنـدان را گـرفتند

یکـی آفتـابه دزدی گشت افـــشا
به دست، آفتابه داشت آن را گرفتند

یکـی خـان بـود از حیـث چپـاول
دوتـا مستخـدمِ خـان را گـرفتنـد

فـلان مُـلا، مخـالف داشت بسیـار
مخـالـفهـای ایشـان را گـرفتنـد

بـده مــژده بـه دزدان خـزانـــه
کـه شـاکـیهـای آنـان را گـرفتند

چـو شـد در آستـان قـدس، دزدی
گــداهـای خـراسـان را گـرفتنـد

بـه جــرم اختـلاس شـرکـت نفت
بــرادرهـای دربــان را گـرفتنــد

نمیخـواهنـد چـون خـر را بگیرند
محبـت کـرده پـالان را گـرفتنــد

غـذا را آشپـز چـون شـور میکـرد
سـر سفــره نمکـدان را گـرفتنـد

چـو آمـد سقـف مهمانخـانه پايین
بـه حکـم شـرع، مهمـان را گرفتند

بـه قـم از روی تـوضیـح المسـايـل
همـه اغــلاط قـرآن را گـرفتنــد

بـه جـرم ارتـداد از دیــن اســلام
دوبـاره شیـخ صنعـان را گـرفتنـد

بـه این گله، دوتا گـرگ خــودی زد
خـدايی شـد که چـوپان را گرفتند

بـه مـا درد و مـرض دادنـد بسیـار
دلیلـش اینکـه درمـان را گـرفتند

مقـام رهبـری هـم شعـر مـیگفت
ز دستـش بنـد تنبـان را گـرفتنـد

همـه ایـنها جهنـم، ایـن خـلایق
ز مـردم دیـن و ایمـان را گـرفتنـد

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

از رنجی که می‌بریم

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via من و سایه ام by zarvanazali@gmail.com (زروان ازلی) on 9/18/10

درد ، مرا انتخاب کرد
من ، تو را
تو ، رفتن را
آسوده برو ! دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم


Add to Google Reader or Homepage

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by an.oldfashion@yahoo.com (Old Fashion) on 9/22/10

سعی نكن متفاوت باشی. فقط خوب باش. خوب بودن به اندازه كافی متفاوت هست. / آرتور فريد

 
 

Things you can do from here:

 
 

arabic version of eve and adam !

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via 9GAG.com Site Feed on 9/14/10

Submitted by: 9gagism
Posted at: 2010-09-14 23:47:49
See full post and comment: http://9gag.com/gag/36180


 
 

Things you can do from here:

 
 

جیگر+ عجب مرد نفهمی...

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by Shekufeh on 9/5/10

اولیــن باری که برای بچه ها خوراک جــگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره، غذا رو کشــیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صــدا زدم. پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم.. دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه. به بچه ها گفتم:

"ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمــزه است، یه کوچولو امتحــان کنید...اصــلا می دونید اســم این غذا چیــه؟ یه راهنمایی می کنم بهــتون...باباتون گاهی منو به همین اســم صــدا می زنه."



ناگهان چشـــمهای دخترم گشاد شد. به برادرش سقلمه زد و گفت:

"نــخور! نـخور! تاپاله است!"

 
 

Things you can do from here:

 
 

۲۱۸

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم ای کاش رشد عقلتم مثل رشد سیبیلت بود


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

عشق دوباره بر می گردد :برنامه های مستند: داستان دو سرباز

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


نویسنده و کارگردان ژیار گل

نجا عبود سرباز عراقی همیشه فکر می کرد فرشته ای از آسمان آمد و او را در عملیات فتح خرمشهر نجات داد. در حالی که در خون خود غلتیده بود در سنگری دراز کشیده بود و به الله پناه آورد و از او خواست که جانش را حفظ کند. یک بسیجی ایرانی دعای او را مستجاب کرد. او از مرگ رهانیده شد و به اسارت ایرانیها درآمد. اسارتی که ۱۷ سال ادامه داشت.

زاهد، بسیجی ۱۴ ساله ای بود که تازه به جبهه رفته بود. او در عملیات بیت المقدس بعنوان امداد گر به زخمیهای ایرانی و عراقی کمک می کرد. زاهد ۵ سال در جبهه های جنگ بود، تا آنکه در آخرین هفته های جنگ ایران و عراق در عملیات مرساد به اسارت عراقیها درآمد. او ۲۸ ماه را در اردوگاه اسرای ایرانی در عراق سپری کرد.

در سال ۲۰۰۴ میلادی به تهران سفر کردم. تصویر بعضی فرماندهان و بسیجیهایی که در جنگ کشته شدند، هنوز بر در و دیوار شهر بود. پیامهای تبلیغی رهبران جمهوری اسلامی، نسل جدید را به شهادت ترغیب می‌کردند. در آن زمان به ایران رفتم تا که بعد انسانی جنگ خونین هشت ساله ایران و عراق را بر رسی کنم، می‌خواستم داستان جنگ را از نگاه بازماندگانش ببینم.

راننده ام که نخواست نامش فاش شود به من گفت، "قبلا عضو کمیته انقلاب اسلامی بودم، توی سپاه بودم، در جبهه و جنگ هم بودم ، اما انتظار همچین روزی را نمی کشیدم".

او مرا به بهشت زهرا محل دفن هزاران قربانی جنگ برد. عده ای زیادی از مردم که از زیارت کربلا بر گشته بودند به زیارت قبر آیت الله خمینی آمده بودند.


ماموران امنیتی متوجه فیلمبرداری من از قطعه شهدای جنگ شدند. آنان دوربین فیلمبردار مرا ضبط کردند. اجازه مصاحبه با اسیران را ندادند. در نهایت پس از مدتها تلاش برای اخذ مجوز فیلمبرداری، ناکام به کانادا کشوری که سالها بود زندگی می کردم بر گشتم. پس از بازگشت به شهر ونکوور، تازه فهمیدم داستانی که در ایران دنبالش می گشتم، چند کوچه دورتر از محل زندگی خودم بود.

زاهد بسیجی ایرانی بود که در سن ۱۳.۵ سالگی به جبهه رفت. ده سال پیش زاهد کشوری را که برایش جنگیده بود رها کرد و به کانادا پناهنده شد. زاهد با کوله باری از مشکلات روحی در سال ۲۰۰۰ میلادی به ونکوور آمد، او بارها دست به خودکشی زد. برای رهایی از کابوسهای جنگ به به مرکز مشاوره روانی وست در ونکوور مراجعه کرد.


جین لیمپرایر که مدیر بالینی مرکز مشاوره روانی ونکوور است می گوید اکثر مراجعه کنندگان از خاورمیانه هستند. این مرکز خیریه سالهاست به شاهدان خشونت جنگ و شکنجه خدمات مشاوره می دهد. او گفت، "آنها برای توهم، افسردگی، مشکلات فراوان... بعضی اوقات کسانی که تازه به ما مراجعه می کنند در یک حالت بی قراری هستند. از لحاظ فیزیکی اینجا هستند اما از لحاظ روانی هنوز در میدان جنگ".

در طرف دیگر شهر ونکوور، سربازی دیگری زندگی می کند که او هم پرونده‌ای در این مرکز روانی دارد. نجا عبود سالها روبروی زاهد جنگیده و ۱۷ سال از روزهای جوانیش را در جبهه های جنگ یا سلول اسارت سپری کرده است. نجا و زاهد تقریبا همزمان به کانادا آمده‌اند.


وقتی که جنگ شروع شد نجا رستورانش در بغداد، همسر و پسر چهار ماه اش را به جا گذاشت و خود را به پادگان نظامی‌معرفی کرد. پس از ۴ ماه آموزش خدمه تانک او به جبهه جنگ در منطقه خرمشهر اعزام شد.


در عملیات آزادی خرمشهر دو طرف تلفات زیادی دادند و نفرات زیادی از عراقیها هم به اسارت ایرانیان درآمدند. در این عملیات نجا به شدت زخمی شد. در حالی که او در خون خود می‌غلتید، قرآنی کوچک و عکس همسر و پسرش را به سربازی ایرانی نشان داد. جوان ایرانی آن روز نجا را از مرگ حتمی نجات داد. اما نجا به اسارت در آمد و شیعه بودنش در دوران اسارت در زندانهای ایران هیچ کمکی به او نکرد.

نجا می گوید، " وقتی به اردوگاه اسرا در ایران رسیدیم، یک روحانی از اسیران شیعه خواست کناری بروند. این روحانی با عصبانیت از آنان پرسید:شما چطور با کشور شیعه ایران می جنگید؟ شما از خدا نمی ترسید؟ از خمینی نمی ترسید؟ نه شیعه، شما کافر هستید ، و ما را کتک زدند."

آیت الله خمینی جنگ را نعمتی خدادادی نامید و با نظریه موج انسانی، هزاران ایرانی را برای «نوشیدن شربت شهادت» به حضور در جبهه‌ها فراخواند. اما ارتش تا دندان مسلح به آخرین تکنولوژی نظامی غرب هیچ گاه اجازه نداد این موج یه شهر های عراق برسد. جنگ بدون هیچگونه دست آورد نظامی برای دو طرف آنقدر ادامه پیدا کرد تا به طولانی ترین جنگ قرن تبدیل شود.

پس از عملیات مرصاد آیت الله خمینی پذیرش قطعنامه نامه ۵۹۸ را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد و سرانجام این جنگ خونین ۸ ساله به پایان رسید. زاهد که در آن روزهای پایانی جنگ اسیر شد می گوید از گردان او فقط ۳۲ نفر زنده ماند، که همگی زخمی و اسیر شدند.

تیرینس کلارک سفیر سابق بریتانیا در بغداد بارها با صدام حسین دیدار کرده است. او می گوید، "جنگ نعمتی برای غربیها بود زیرا دو شیر خاورمیانه، دو دشمن غرب روبروی هم ایستاده بودند و بعد از جنگ هم سالها سر گرم لیسیدن زخمها یشان بودند. آنها دیگر خطری برای منافع غرب نبودند و سرگرم پیدا کردن راهی برای حل مشکلات رو به افزایش کشورشان شدند."

اولین بار شش سال پیش در سال ۲۰۰۴ بود که زاهد را در ونکوور دیدم. وضعیت روحی مناسبی نداشت و هنوز خاطرات تلخ جنگ و اسارت آزارش می‌داد. زاهد سال ۱۳۶۹ از اسارت آزاد شد و به ایران برگشت. او افسردگی را از اردوگاه با خود به ایران به ارمغان آورده بود. پس از مدتی کوتاه با همسرش مریم ازدواج کرد و صاحب دختری شد. اما تاثیرات اسارت و جنگ باعث می‌شد همسرش را آزار بدهد.

اوایل جنگ زاهد برای همرزمان و حتی زخمیهای عراقی فرشته نجات بود. اما رفته رفته خشونت جنگ به او هم سرایت کرد. او می گوید در سالهای آخر جنگ به زخمیها و اسیران عراقی رحم نمی کرد، زیرا او با چشمان خود هر روز شاهد کشته شدن دوستانش بود.

نجا مدتها از پایان جنگ بی خبر بود. خانواده‌ش هم در عراق از سرنوشت او بی‌خبر بودند. او ۱۷ سال مفقود الاثر بود. نجا پس از بازگشت به عراق، نیروهای امنیتی صدام حسین در قرارگاه مرزی با مشت و لگد از او استقبال کردند. به او گفتند چطور توانسته خود را تسلیم ایرانیها کند؟ چرا برای صدام حسین نمرده؟ پس از بازگشت، نجا فهمید همسرش دوباره ازدواج کرده و از سر نوشت پسرش خبری نبود.

در اواخر سال ۲۰۰۴ پس از چهار سال انتظار، همسر و دختر زاهد به او پیوستند. شش سال از آمدن خانواده اش به کانادا، او امروز صاحب فرزندی دیگر شده و به شکرانه بهبود زندگیش، نام پسرش را نیایش گذاشت.

اما برای نجا عبود داستان چیز دیگری است. او پس از ده سال که به کمک برادر و خواهرش که در کانادا زندگی می‌کنند از راه قاچاق به کانادا آمد. او هنوز از سرنوشت پسرش بی‌خبر است. نجا که خود از خانوده‌های شیعه اهل بصره است، سالهای زیادی از اسارتش را در یکی از شهرهای مقدس شیعیان، مشهد سپری کرد. او می گوید نیروهای ایرانی در اردوگاه اسرا با همه چیز با آنان می جنگیدند، به آنان غذای کافی نمی دادند و اسیران را آزار می دادند.

نجا تنها شاهد خشونت علیه خود نبود، پیش از اسارتش با چشمان خود خشونت افسران عراقی علیه اسیران ایرانی را هم دیده بود. یکی از روزهایی که نجا برای درمان همین تجربیات تلخ به مرکز روانی وست آمده بود. او آنجا در سال ۲۰۰۲ زاهد را در اطاق انتظار دید. نجا وقتی فهمید زاهد ایرانی است با لهجه غلیظ عربی، با او فارسی صحبت کرد. در طول گفتگو فهمیدند که هر دو در عملیات خرمشهر شرکت داشته اند. نجا داستان زخمی شدنش در آن عملیات را برای زاهد بازگو می‌کرد، اما بعد چند دقیقه این زاهد بود که بقیه داستان و نحوه اسیر شدن نجا را کامل کرد.

نجا می گوید در آن عملیات اسیران عراقی که زخمشان وخیم بود به دست نیروهای ایرانی کشته می‌شدند. اما جوانی ایرانی او را زیر جنازه کشته شده ها مخفی کرد و جانش را نجات داد. آن جوانی که نجا را در عملیات آزادی خرمشهر نجات داد، زاهد بود. برای رهایی نجا، زاهد او را روز بعد به بیمارستان صحرایی قرارگاهش برد. به دکتر التماس کرد که زخمهای نجا را درمان کند.

وقتی نجا فهمید آن جوان زاهد بود او را به آغوش کشید و هر دو شروع به گریه کردند.


داستان زاهد و نجا سرتیتر روزنامه‌های کانادا شد. از روزی که زاهد نجا را دوبار دید زندگی او معنی دیگری پیدا کرده و از شوهری خشن و افسرده به پدری مهربان تبدیل شده است. امروز کتاب خاطرات زاهد "دو شاخ قوچ" در دست چاپ است و او بهانه‌های زیادی برای زندگی کردن دارد.

در هفت سال سال گذشته شاهد تغییرات روحی زاهد و نجا بوده ام. صحبت کردن در باره خاطرات تلخ جنگ و تجربیاتشان از اردوگاههای اسرا، توانسته تا حدودی از درد و آلام روانی آنان بکاهد. امروز خانواده نجا در ونکوور رابطه خوبی با زاهد دارند.

۳۰ سال پیش در جبهه‌های جنگ ایران و عراق زاهد نجا را از مرگ حتمی رهانید.۲۲ در سال ۲۰۰۲ در طرفی دیگر از دنیا این نجا بود که به کمک زاهد آمد. داستان این پیامی به این دنیای جدا شده با دیوارهای بلند دین و مدهب، و نژاد و قومیت می فرستد: که همه ما منجی همدیگریم، فرقی نمی کند از زخم گلوله جنگ یا چنگال کابوسهای پریشان.

***

برنامه های مستند توسط بخش تولید فیلم های مستند بی بی سی و یا شرکت های مستقل تهیه شده اند و طیف وسیعی از موضوعات گوناگون از جمله علوم، معماری، محیط زیست و تحولات سیاسی و وقایع تاریخی معاصر را در بر می گیرند. تاریخ اسلام در اروپا، درمان های جایگزین، قدرت هنر، ماجراجویی در معماری، پخت و پز در منطقه خطر، و کودکان در خط مقدم از جمله این برنامه های مستند است.

به دليل نداشتن حق پخش از طريق وبسايت، امکان پخش اکثر اين برنامه ها در اين صفحه وجود ندارد. اين برنامه ها را می توانيد در ساعت های مشخص شده در جدول پخش برنامه ها، در تلويزيون فارسی بی بی سی تماشا کنيد.

آدرس پست الکترونیک برنامه های مستند: mostanad@bbc.co.uk

*ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند.



 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

گریز ناگزیر

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 7/22/10

تمام امید من این است که همیشه تو را دوست داشته باشم .اما تمام ترس من این است که تو را داشته باشم ولی دوستت نداشته باشم .

و این است دلیل گریز ناگزیر عاشقانه ی من.


 
 

Things you can do from here:

 
 

(title unknown)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via HEMFILI MEN by Hattori Hanzo on 9/19/10

و خدا مُرد
و آرزو ، پیدا کردن شد
و انگیزه بی معنی
رویا ، مرگه
مرگ ، ابتدای چرخه
زندگی ، جریانه
عشق ، بی معنی
س.ک.س ، بی احساسه
فرار تنها راه حل

و اینگونه کلمات تغییر معنا می دهند با گذر زمان ، با شناخت

تنهایی تنها پناهگاهِ ، شاید آخرین

 
 

Things you can do from here:

 
 

هنوز می‌نویسد

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via Yek Panjare by ata on 9/19/10




این عکس را امروز در میدان مایو گرفتم. میدان مایو در بوئنوس آیرس، همان میدان معروفی است که مادرهای ناپدیدشدگان در زمان حکومت ژنرال‌ها در آن گرد هم می‌آمدند. ژنرال‌ها در سال 1976 در پی یک کودتای نظامی حکومت را در دست گرفتند، یک دیکتاتوری به تمام‌معنا را بنیان نهادند و مخالفین خود را به بی‌رحمانه‌ترین شکل سرکوب کردند، مورد شکنجه و تجاوز قرار دادند و به قتل رساندند. این دوره که یکی از سیاه‌ترین دوره‌های تاریخ آرژاننین است، تا سال 1983 طول کشید و امروزه از آن با نام «جنگ کثیف» یاد می‌شود.

دو روز قبل سی و چهارمین سال‌گرد کشته‌شدن هفت دانش‌آموز در دوره‌ی جنگ کثیف بوده است. آن‌چه در تصویر می‌بینید، پریروز بر دیوار کلیسای میدان مایو نوشته شده:

سی و چهار سال
قلم‌ها
هنوز
می‌نویسد


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

قلب ِ بی‌طاقتم به من می‌گوید

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by عليرضا روشن on 9/15/10

تَرَک برداشته‌ام
خوشحالم
چیزی مرا می‌شکند
تا از من به درآید
و پرواز کند
من خوشحالم

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

۶ کلید برای موفقیت در هر کاری

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via The Coach by امیر مهرانی on 8/25/10

مطالب در مورد موفقیت و بهتر زندگی کردن و بهتر کار کردن کم نیست. کتاب هم همینطور. حتی اینقدر این کتابها زیاد شده اند که در کتابفروشی ها یک بخش جداگانه برایشان در نظر می گیرند. راستش نظر شخصی من در مورد این نوع مطالب و کتابها اینه که باید هر از گاهی به آنها رجوع کرد. معمولا زبان بکار رفته در این کتابها به شکلی است که به خواننده احساس خوبی می ده. حتی وقتهایی که خسته هستیم یا فشارهای مختلف کمی نا امیدمون کرده، ورق زدن این نوع کتابها و مرور این دسته مطالب می تونه گاهی کارساز باشه. مطلبی که اینجا نوشته ام خلاصه شده مطلبی است از بلاگ The Conversation از Harvard Business Review.

تونی شوارتز در مطلبش تجربیات مختلفی را مطرح می کند تا به شش نکته ای برسد که انجام دادنش می تواند عامل موفقیت در هر کاری شود:

۱- چیزی را که دوست دارید دنبال کنید. عشق و علاقه یک عامل انگیزشی فوق العاده است. با علاقه کار کردن به افزایش تمرکز کمک می کند.

۲- کار سخت را اول انجام دهید. این همون ماجرای کتاب معروف قورباغه رو قورت بده از برایان تریسی است. بسیاری از کسانی که کارهایشان رو بخوبی انجام می دهند، انجام کارهای سخت را در اولیوت قرار می دهند.

۳- با جدیت عمل کنید. ظاهرا برای انجام هر کار، می توان ۹۰ دقیقه بدون مزاحمت تمرکز کرد. یعنی اگر شما ۹۰ دقیقه با جدیت کار کنید، باید بعد از آن استراحت کنید و بعد دوباره شروع کنید. کسانی که بخوبی کار می کنند زمان مفید کارشان چیزی در حدود ۴٫۵ ساعت است.

۴- نظرات متخصصین را در زمانهای درست دریافت کنید. مشورت کردن و دریافت بازخورد در مورد کاری که انجام می دهید، می تواند بسیار مفید باشد. اما اگر زمانهای این اظهار نظرها کوتاه شود یا نظرات دریافتی پیچیده شوند، آنوقت نه تنها مفید نخواهند بود بلکه باعث بروز استرس و نگرانی و ممانعت از یادگیری هم می شود.

۵- استراحت های ادامه دار. استراحت های مداوم بعد از تمرکزهای بالا روی کار، باعث می شود تا قدرت یادگیری افزایش پیدا کند و شانس خلاقیت را نیز افزایش دهد.

۶- قاعده مند کردن کارها. برای کارهای سخت باید قاعده و قانونی در نظر گرفت تا در زمان مشخصی فقط کار مورد نظر را انجام داد. انجام کار با فکر کردن به چگونگی انجامش متفاوت است. بنابراین ایجاد محدودیتهای زمانی و ممانعت از وارد شدن خلل به فرآیند انجام کار می تواند کمک کند تا بخوبی کار کنید.

——————————————————————————————————————————————

در صفحه بپرسید؟ می توانید سوالات خود را در زمینه مطالبی که در بلاگ می نویسم مطرح کنید تا درباره آنها مطلب بنویسم.

می توانید مشترک فید مطالب این بلاگ بشوید و یا در توییتر من را دنبال کنید.

بلاگ سازمانی خود را ثبت کنید تا در Thecoach.ir به خوانندگان جدید معرفی شود.

خدماتی را که می توانم ارائه بدهم مطالعه کنید و در صورت نیاز با من تماس بگیرید.

2 دیدگاه برای این نوشته:

  1. متین:
    2010-Aug-29 مرسی از اینکه به فکر پیشرفت انسان ها هستی
  2. طراحی وب سایت:
    2010-Aug-31 ممنون از اطلاع رسانیتون:) استفاده کردیم...

ارسال نظر سریع


 
 

Things you can do from here:

 
 

کارهایی که در مصاحبه استخدامی نباید انجام داد

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via The Coach by امیر مهرانی on 9/6/10

دوباره درگیر ماجرای مصاحبه استخدامی شدم و همین بهانه خوبی بود برای اینکه در این مورد دوباره مطلب بنویسم. قبلا مطلبی با عنوان نکاتی در مورد مصاحبه استخدامی نوشته بودم که بد نیست نگاهی بهش بندازید. تا حالا تو مصاحبه ها با آدمهای مختلفی برخورد کرده ام. اما می خوام بگم که بعنوان کسی که بارها مصاحبه شونده بوده و حالا مصاحبه کننده، چه کارهایی رو نباید انجام داد. خیلی وقتها افراد بواسطه توان فنی و دانش بالا، کاملا شرایط رو به نفع خودشون می بینن، اما باید در نظر داشت که توان فنی و دانش شما دلیل لازم برای استخدام شماست اما کافی نیست. پس فقط روی تخصص مانور دادن نمی تونه شما رو در مصاحبه موفق کنه. پس برای کسانی که دانش خوب و تبحر در کار دارند رعایت این نکات حیاتی است:

۱- غرور نداشته باشید. منظورم این نیست که خودتون رو دسته کم بگیرید اما فراموش نکنید که با مصاحبه کنندگان از موضع بالا صحبت نکنید. این عامل تاثیر اولیه بدی در نظر آنها خواهد داشت.

۲- محل کار قبلی را خراب نکنید. اگر بدترین تجربه ها را هم در محل کار قبلی خود داشته باشید، نباید از ضعفهای آنها برای بالا کشیدن خود استفاده کنید. این کار در مصاحبه یک خودکشی بی عیب و نقص خواهد بود.

۳- همه چیز را به پول وصل نکنید. گرفتن پول به اندازه دانش و تخصص شما و به اندازه ای که خود را لایق آن می دانید حق مسلم شماست. اما مرتبط کردن هر موضوع کاری با پول  کارفرما را به این نتیجه می رساند که احتمالا شما در مقابل دستمنزد بالاتر از یک شرکت دیگه تعهد خود را فراموش می کنید.

۴- در مقابل قوانین شرکت نایستید. هر شرکتی قوانین خودش را دارد. یکی از معیارهای انتخاب محل کار اینست که جایی را انتخاب کنیم که قوانینش با شرایط ما همخوانی داشته باشد. پس بجای اینکه سعی کنید در مقابل قوانین شرکت ایستادگی کنید یا انعطاف به خرج دهید یا به فکر شرکت دیگری باشید.

۵- شخص مقابل را کم سواد فرض نکیند. بدون شک شما در کار خود بهترین هستید اما نباید مصاحبه کنندگان را بی اطلاع از موضوع فرض کرد. ممکن است آنها به اندازه شما دانش نداشته باشند و شما به هیچ عنوان نباید به شکلی حرف بزنید که به مخاطبتان احساس ضعف بدهید. البته این موضوع را نه تنها در مصاحبه که در هر شرایطی باید رعایت کرد. به نظرم به رخ کشیدن تواناییها یک رفتار کاملا غیرحرفه ای است.

۶- مصاحبه روکم کنی نیست. بارها و بارها دیده ام که خیلی ها میرن مصاحبه و مردود میشن و با افتخار می گن که حال طرف رو گرفتم. قضاوت نتیجه این کار با خودتون.

اما اگر تجربه زیادی در کار ندارید و تازه مشغول بکار شده اید ممکنه شرایط متفاوتی را در مصاحبه تجربه کنید:

۱- لزومی ندارد همه چیز را بلد باشید. خیلی از رزومه های آدمهای تازه کار پر است از انواع اقسام عنوانها و مواردی که تخصص آنها را باید نشان دهد. اما یک آدم حرفه ای می داند که در زمان کم کسی نمی تواند ادعای بلد بودن خیلی از کارها را داشته باشد. پس تنها بر روی کاری که بلد هستید تمرکز کنید.

۲- خود را ضعیف نشان ندهید. درسته که شما تجربه کمی دارید اما این نشانه ضعف شما نیست و دلیل نمی شود که به همه چیز بله بگویید. سعی کنید شخصیت و ویژگی های خود را نشان بدهید.

۳- سکوت نکنید. بسیاری از افرادی که تازه کار بودند و با آنها مصاحبه کردم، یا فقط شنونده بودند یا به سوالات جواب دادند. در مصاحبه ها آنچه که مهم است اینه که مصاحبه کننده از انگیزه ها و استعدادهای شما اطلاع پیدا کنه. پس سعی کنید تعریف خوبی از خودتون ارائه بدید.

۴- رزومه دو خطی نفرستید. گاهی رزومه هایی به این شکل دریافت کردم : "بنام خدا من… علاقه مند به برنامه نویسی هستم. پرانرژی و فعال می باشم. شماره تماس… ایمیل…." باش قبول شما خوبید. استخدام شدید! روزمه شما اگرچه سابقه کاری کمی درش درج خواهد شد اما باید از اهداف و انگیزه های شما بگوید. باید سعی کنید کارهایی مهمی که انجام داده اید یا می خواهید انجام دهید، دوره های آموزشی و مواردی از این دست را در رزومه مشخص کنید.

۵- حواستان به آدرس ایمیلتان باشد. این نکته شاید خیلی هم وزن موارد دیگه نباشه اما گاهی رزومه هایی دریافت می کنم با ایمیلهای عجیب غریب. blackrose2003، shamilakhoshgel و… که قابل ذکر نیست. درست دیدید حقیقت داره! لطفا آی دی چت رومهای یاهو رو برای کار استفاده نکیند.

۶- اخلاق را رعایت کنید. خیلی عذر می خوام که اینو می گم اما من با کسی مصاحبه کردم که بدلیل آدامس جویدن، وسط مصاحبه ازش خواستم مصاحبه را ترک کنه. شخص دیگری بود که شکل نشستنش این حس را منتقل می کرد که انگار بودن در مصاحبه برایش اهمیت ندارد به همین دلیل از او هم خواستم که برود. بعضی های هم بوده اند که با استفاده از حربه "زود پسر خاله شدن" خواسته اند که به نظر خودشون ارتباط برقرار کنن و گاهی از کلماتی استفاده کرده اند که باعث شده چشمای من از حدقه دربیاد. لطفا این کارها را نکنید. بله با خود شما هستم.

۷- سوالات را زیر سوال نبرید. از شما سوال می شود و در این شرایط اگر سوال به مسائل خصوصی شما ربط نداشته باشد، شما باید پاسخ بدهید. پس لطفا نگویید: واااا! این چه سوالیه ؟ و بعد با لبخند مصاحبه کننده را نگاه کنید.

از این موراد که بگذریم در چارگون مشغول استخدام هستیم. برنامه نویس .net، تحلیلگر و طراح سیستم، طراح وب، کارشناس Sharepointو CRM، کارشناس پشتیبانی و نصب و استقرار نرم افزار و مدیر پروژه راه اندازی و نصب و استقرار. برای اطلاع از فرصتهای شغلی روی این لینک و برای ارسال روزمه روی این لینک کلیک کنید.

——————————————————————————————————————————————

در صفحه بپرسید؟ می توانید سوالات خود را در زمینه مطالبی که در بلاگ می نویسم مطرح کنید تا درباره آنها مطلب بنویسم.

می توانید مشترک فید مطالب این بلاگ بشوید و یا در توییتر من را دنبال کنید.

بلاگ سازمانی خود را ثبت کنید تا در Thecoach.ir به خوانندگان جدید معرفی شود.

خدماتی را که می توانم ارائه بدهم مطالعه کنید و در صورت نیاز با من تماس بگیرید.

18 دیدگاه برای این نوشته:

  1. سعید:
    2010-Sep-07 لینکها کار نمی کنن
  2. امیر مهرانی:
    2010-Sep-07 @سعید من تست کردم سالمه.
  3. امیر نام آور:
    2010-Sep-07 جناب مهرانی عزیز مطلب دقیق و کارشناسی شده‌ای رو نوشتید. من هم این روزها درگیر مصاحبه با داوطلبان استخدام در شرکت هستم و تصدیق می کنم مواردی که فرمودید کاملا در تصمیم گیری من تاثیرگذار هست. فکر می کنم هزینه‌ای که برای استخدام افراد با توان فنی پایین تر ولی دارای نگاه و اخلاق حرفه‌ای بالا می کنیم کمتر از هزینه‌ای است که برای استخدام افراد با توان فنی بالا ولی با نگاه و اخلاق غیرحرفه‌ای می‌پردازیم. تجربه نشون داده افراد دارای توان فنی پایین که نگاه حرفه‌ای به کار دارن و اخلاق حرفه‌ای رو رعایت می‌کنن به سرعت می تونن در مسائل فنی خودشون رو اثبات کنن ولی عکس این قضیه هرگز صادق نبوده!
  4. Hoda:
    2010-Sep-07 خیلی کامل و جامع بود ممنون خیلی به دردم خورد
  5. فری:
    2010-Sep-07 مصاحبه کننده حق توهین رو به کسی نداره . خدا که نیستی به هر سوالت جواب داده بشه تو در مقام کارفرما یا صاحب کاری نه بیشتر آره با خودت هستم . در ضمن تو هم خودت خوب میدونی که تو این مملکت کسی دنبال تخصص نیست . آشنات رو استخدام کن پسر تخصص کیلو چنده ؟
  6. امیر مهرانی:
    2010-Sep-07 @فری اصلا باهات موافق نیستم. این مطلب رو بخون لطفا: http://thecoach.ir/1389/05/23/%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%aa%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-2-0-3/ در ضمن من نمی دونم بحث توهین رو شما از کجا آوردی. من جایی از توهین به مصاحبه شونده صحبت نکردم و گفتم اگر سوال خصوصی نباشه شما موظف هستید جواب بدید.
  7. میلاد:
    2010-Sep-07 البته بند پ رو فراموش نکنید چون بد جوری اعتماد به نفس رو بالا میبره!!!
  8. مایا:
    2010-Sep-08 مرسی امیر جان طبق معمول عالی بود مطلبی که نوشتی
  9. آيدين ك:
    2010-Sep-08 من هم مطلبي در اين مورد داشتم: موقع مصاحبه از اين اشتباهات نكنيد http://ieplusit.blogspot.com/2010/03/common-job-interview-mistakes.html
  10. امیر مهرانی:
    2010-Sep-08 @آیدین ک جالب بود. ظاهرا همه جای دنیا آسمون یک رنگه. اون مورد زیاد صحبت کردن هم نکته خوبی بود که من یادم رفت بنویسم. مرسی بابت لینک.
  11. احسان ولی نوری:
    2010-Sep-09 آقای تهرانی، من آگهی چارگون رو دیدم و رزومه ارسال کردم، با من تماسی گرفته نشد، البته قصد ندارم از شما بخواهم که برام پارتی بازی کنید، میخوام بدونم چرا با ارسال این همه رزومه هیچوقت با من تماسی گرفته نمیشه؟ آیا این دلیلی بر پارتی بازی در اکثر شرکت ها نیست؟ رزومه من رزومه دو خطی نیست، به نظر خودم رزومه ای تقریبا حرفه ایست اما اینکه جرا مورد توجه قرار نمیگیره برای خودم هم عجیبه.
  12. امیر مهرانی:
    2010-Sep-09 @احسان ولی نوری آقای ولی نوری عزیز من مهرانی هستم (نه تهرانی) در حال حاضر بیش از 300 رزومه به شرکت رسیده که عملا بررسی همه این رزومه ها و تنظیم وقت مصاحبه بسیار زمان بر خواهد بود. پس مسئله پارتی بازی منتفی است. اگر شما برای جاهای مختلف رزومه می فرستید و پاسخی نمی گیرید بهتره در رزومه خودتون بازنگری کنید. ممکنه رزومه شما از نظر خودتون خوب باشه ولی از نظر دیگران اینطور نباشه. ولی واقعا برای من سوال شده چرا ما اینقدر صحبت از پارتی بازی می کنیم؟
  13. امیر مهرانی:
    2010-Sep-09 @احسان ولی نوری نکته دیگه که فراموش کردم بگم این بود که در صورتیکه برای مصاحبه با شما تماس گرفته نشه به این معنی بوده که شرایط شما با نیاز شرکت مطابقت نداشته.
  14. احسان ولی نوری:
    2010-Sep-10 آقای مهرانی، رزومه من کپی هوشمندانه ای از یک رزومه حرفه ای بود. ضمنا الان اصلا بحث من شرکت چارگون نبوده و نیست. بحث من اینه که در اکثر شرکت ها آگهی استخدام یک چیز فرمالیته است و نهایتا کسی انتخاب خواهد شد که ارتباطی غیر کاری با کارمندان و مدیران شرکت داشته باشد. البته این فرد میتونه از لحاظ علمی هم مناسب باشه ولی مهم اینه که اون شرط رو که گفتم داشته باشه. من هیچ جای صحبتم نگفتم در شرکت شما پارتی بازی میشه پس سو تفاهم نشه حدای ناکرده.
  15. امیر مهرانی:
    2010-Sep-10 @احسان ولی نوری به نظرم اشتباه اول کپی رزومه است. در این مورد حتما خواهم نوشت. در مورد ارتباطات می خوام بگم که این موضوع رو از پارتی بازی جدا بدونید. در کار حرفه ای طبیعیه که من نوعی همیشه به سراغ افرادی میرم که سابقه ذهنی از اونها دارم و از کیفیت کارشون باخبر هستم. هزینه نیروی انسانی برای یک شرکت هزینه بالایی است بخصوص در کار تخصصی پس طبیعیه که همه شرکتها از افرادی استفاده کنند که تضمینی پشت آنها باشه شما خودتون هم به این موضوع اشاره کردید. اینکه یک نفر رو بیاری چند ماه روش سرمایه گذاری کنی و بعد نتیجه نده ضربه بزرگیه. مثل این میمونه که شما بخوای لباس بخری و یکی از اقوام شما مغازه فروش لباس داره که مدلهای مورد نظر شما رو می فروشه. شما در این شرایط چیکار می کنی؟ به نظرم اگر توانایی های فنی هرکسی خوب و قوی باشه قدم دومش اینه که ارتباط سازی کنه. ما تو ایران به این می گیم پارتی بازی اما همه جای دنیا روشهای ایجاد ارتباط موثر رو درس می دن. این تفاوت دید هستش. پارتی بازی یعنی یک آدم بیسواد رو بیاری سرکار. مثلا استخدام بانک از طریق آزمون ورودی هست، کسی رو بدون آزمون وارد کنی که سواد کمتری از دیگر شرکت کننده ها داشته باشه. این پارتی بازیه و ضایع کردن حق دیگران.
  16. علي نعمتي شهاب:
    2010-Sep-12 امير جان عالي نوشتي. من با اجازه‌ات چند تا نکته کوچک را براساس تجربه‌ي شخصي‌ام اضافه کنم: 1. سعي کنيد بتوانيد در چند جمله‌ي کوتاه به فرد مصاحبه‌کننده نشان دهيد که تخصص شما دقيقا چيست و قرار است براي کارفرما چه کار کنيد. 2. سر وقت به قرار برسيد؛ نه زودتر و نه ديرتر (اين خيلي نکته‌ي مهمي است که معمولا بهش دقت نمي‌کنيم.) اگر زود برسيد اين پيام منفي را دارد که خيلي براي رسيدن به اين شغل عجله يا نياز داريد. اگر دير برسيد هم که ديگر معلوم است چه پيامي به طرف داده‌ايد! 3. اين کاملا درست است که نبايد محل کار قبلي را خراب کنيد؛ اما حتما براي ترک شغل‌تان انگيزه‌ي مثبت داشته باشيد. يعني مثلا به کارفرماي جديد بگوييد دنبال تجربه کسب کردن در حوزه‌ي کاري جديد هستيد (مثلا من تمام تجربه‌ام در زمينه‌ي فرايندها بود و مي‌خواستم بروم وارد حوزه‌ي استراتژي بشوم.) 4. لطفا متوهم نباشيد و اغراق هم نکنيد! خيلي وقت‌ها ما آن چيزي که فکر مي‌کنيم نيستيم يا اين‌که مي‌خواهيم به هر علتي مي‌خواهيم خود را چيزي نشان بدهيم که خودمان هم مي‌دانيم نيستيم. لطفا نه به خودتان دروغ بگوييد و نه به طرف مقابل. 5. حاشيه نرويد. سؤال طرف را با کم‌ترين جملات ممکن ولي کامل جواب بدهيد. براي وقت خودتان و مصاحبه‌کننده اهميت قائل باشيد.
  17. امیر مهرانی:
    2010-Sep-13 @علی نعمتی شهاب مرسی علی نکات مهمی بود.
  18. حسین:
    2010-Sep-13 مطالب کاملا مفیدی بود ممنووووووووووووووووون

ارسال نظر سریع


 
 

Things you can do from here:

 
 

چند عکس و جملاتی زیبا از دکتر شریعتی

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


ارسالی از علی فهیمی


………………………………….

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
دکتر علی شریعتی
***********************************************

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت (دکتر شریعتی)
************************************************** ******************

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
دکتر علی شریعتی
************************************************** **********************************************

انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد
علی شریعتی
*****************************

"خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت – دکتر شریعتی"
**************************************

"تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی انرا میپذیرد(دکتر علی شریعتی)"
************************************************** *****************
"خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که: میخواهند باشم نکند * شریعتی"


"زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید :
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست"


"دکتر علی شریعتی:انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود ،احساس تنهایی بیشتری می کند"


"انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. (دکتر شریعتی)"
************************************************** ******************

-"خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری
دکتر شریعتی"
************************************************** **

"هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم (دکتر علی شریعتی)"
***********************************

"خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟
دکتر شریعتی"
****************************

با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم.(دکتر شریعتی
************************************************** ********************************************

هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .

( دکتر علی شریعتی )


 
 

Things you can do from here: