۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

بوي ناب "آدم"

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via افق روشن by taani on 1/20/11


آدم‌هاي ساده را دوست دارم؛ همان‌هايي که بدي هيچ کس را باور ندارند.

همان‌هايي که براي همه لبخند دارند. همان‌هايي که هميشه هستند، و براي همه هستند.

آدم‌هاي ساده را بايد مثل يک تابلوي نقاشي ساعت‌ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است، بس‌که هر کسي از راه مي‌رسد يا ازشان سوء استفاده مي‌کند يا زمينشان مي‌زند يا درس ساده نبودن بهشان مي‌دهد.

آدم‌هاي ساده را دوست دارم؛ بوي ناب " آدم " مي‌دهند.




 
 

Things you can do from here:

 
 

671

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


درست است که رنج، روح را جلا می‌دهد ولی زندگی را از دست آدمی می‌گیرد.

غار آبی / فریدون تنکابنی

 
 
 
 

vatan

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by Taraneh ♪♫ on 1/29/11

سوسن تسلیمی: نمی‌شه کسی ایران رو ترک کنه، سوار هواپیما بشه، هفت ساعت بعد رشته‌ها رو قطع کنه.‏
امکان نداره.‏
ایران در تو هست.‏ جایی که تو متولد شدی در تو وجود داره.‏
اون عطرها
اون بوها
اون صداها
آهنگ‌ها
ترانه‌ها
حرف‌ها
محیط
همه چیز هست. تو وطنت رو در خودت حمل می‌کنی.‏

سوسن تسلیمی به روایت سوسن تسلیمی - مهرداد واعظی‌نژاد

 
 

Things you can do from here:

 
 

Fact / SayingImages.com - Part 2

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

آیه‌های مجازی- بیست‌وهشت

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by SaraK on 1/23/11

بلند شوید... اشکهایتان را پاک کنید، از سوگواری بر مزار آروزهای‌دست نیافته‌تان دست بکشید و آروزهای هنوز دست‌یافتنی را دریابید.‏

 
 

Things you can do from here:

 
 

Dubstep, Kicks

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

Acid Picdump (120 pics)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

Remember Me

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via My Favorite Movies and Quotes by Nasrin Mohebbian on 1/29/11

 



"Gandhi said that whatever you do in life will be insignificant, but it's very important that you do it because nobody else will. Like when someone comes into your life and half of you says: 'You're nowhere near ready.' And the other half says: 'Make her yours forever.'"


گاندي گفته که هر کاري تو زندگيت بکني ناچيزه ،ولي اين خيلي مهمه که اون کار رو انجام بدي چون کس ديگه اي انجام نمي ده. مثل زماني که کسي مي آد تو زندگيت و نيمي از وجودت مي گه: تو اصلا آماده  نيستي" و نيم ديگه ات مي گه " او رو تا ابد مال خودت بکن"


 
 

Things you can do from here:

 
 

Oii

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


Posts Relacionados

  • Sem posts relacionados

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 1/29/11

آدمی‌زاد پير به حساب نمی‌آيد، مگر با فرارسيدن روزی كه حسرت‌ها جای روياها را بگيرند. / جان بريمور

 
 

Things you can do from here:

 
 

سرعت گیر

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via مینی مالیده by noreply@blogger.com (کافی میکس) on 1/17/11

سرعت گیرهای سطح شهر

تنها سرعتمان را گرفتند

نه ایمانمان به تند رفتن را.


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

زن ...

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via فاطیما by jeafatima on 1/5/11

 

 

بودا به دهی سفر كرد . زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید » بودا به كدخدا گفت : « یكی از دستانت را به من بده» كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا كف بزن» كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: « هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند»

 بودا لبخندی زد و پاسخ داد : «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .»

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

The Winner Takes It All

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via Yek Panjare by ata on 1/12/11

مدت‌ها است این وبلاگ را به روز نکرده‌ام اما دوباره، دوباره که چه عرض کنم، دست‌کم ده باره شنیدن این آهنگ از گروه ABBA کاری کرد که نتوانستم ننویسم درباره ی آن. به خصوص که این بار درباره‌ی متن آن دقیق شدم.

متن بی‌نظیری دارد این آهنگ. امروز که توی ماشین داشتم گوش‌ش می‌دادم، یک جورهایی، مو بر تن‌م سیخ کرد. اگر تجربه‌اش کرده باشید، اگر تجربه‌اش کرده باشید می‌فهمید چه دردی دارد وقتی می‌گوید:

I've played all my cards
And that's what you've done too
Nothing more to say
No more ace to play

یا آن‌جا که می‌گوید:

I was in your arms
Thinking I belonged there
I figured it made sense
Building me a fence

Building me a home
Thinking I'd be strong there
But I was a fool
Playing by the rules

خیلی از ما عشقی داریم که به آن نرسیده‌ایم، یا با آدمی هستیم که با آن‌که در کنارش هستیم یا آن‌که هر روز او را می‌بینیم، اما می‌دانیم ته ذهن‌ش متعلق به ما نیست، حتا اگر خودش این را نداند یا نخواهد به زبان آورد. فکر می‌کنم بیش‌تر آدم‌ها در برهه‌ای از زندگی‌شان با این حس درگیر بوده‌اند.

امروز این آهنگ را در ماشین شنیدم و بارها و بارها دکمه‌ی REPLAY را فشار دادم. این ترانه، انگار به بخشی از وجود من بسته است. انگار غم سال‌ها را با خود دارد. سال‌هایی که از دست رفته‌اند یا می‌دانی از دست می‌روند و نکته‌ی غم‌انگیزش این است که می‌دانی کاری نمی‌توانی بکنی ...

But tell me does she kiss
Like I used to kiss you?
Does it feel the same
When she calls your name?
Somewhere deep inside
You must know I miss you
But what can I say
Rules must be obeyed


 
 

Things you can do from here:

 
 

If this kid can smile, so can you-اگر اين بچه ميتواند لبخند بزند پس شما هم م...

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

(title unknown)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via روزهای پروین by روزهای پروین on 1/24/11

هر آدمی‌ باید خوب بغل کردن رو بلد باشه، با مهربونی بغل کردن...مهم نیست کیه یا برای چیه؟ مهم فقط اینه که بدونه، که بلد باشه بدون شرط بغل کنه، بغلش آروم و امن باشه....به جای سرزنش کردن، به جای گفتن اینکه:" من که از اول بهت گفته بودم.... از اولش هم میدونستم که..... تو توجه نداری... من اگه به جای تو بودم...اون زمونا ما....." ، بغلت کنه و همونطور که موهات رو نوازش میکنه بگه: "پیش میاد، تو عالی‌ هستی‌...." وقتی‌ اصرار داری بگی:‌ "نه من اشتباه کردم، نباید این کار رو می‌کردم...." بگه:" خودت اینطور فکر میکنی‌... تازه اشتباه کرده باشی‌، چی‌ شده مگه، آخر دنیا که نیست، هر آدمی این حق رو داره.... به جاش یاد گرفتی‌، تجربه کردی ..... تو بهترینی!" خوب بغل کردن و به موقع بغل کردن یه هنره، یه هنر!

 
 

Things you can do from here:

 
 

675

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه يا یک ثانیه کافی است.
دل كور / اسماعيل فصيح

 
 
 
 

مالنا (Malèna)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via Memories and Movies by razibahrami on 1/20/11

رناتو: زمان گذشت و من زن های بسیاری را دوست داشتم. همگی آنان مرا در آغوش میگرفتند و می پرسیدند که آیا آنها را فراموش نخواهم کرد. میگفتم آری فراموش نخواهم کرد. اما تنها کسی که هیچوقت او را فراموش نخواهم کرد کسی بود که هرگز از من نپرسید … مالنا بود.



 
 

Things you can do from here:

 
 

...

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via amin on 1/24/11


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

سکوت

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by Arteen on 1/21/11

سکوت و صبوری آدم ها را به حساب ضعف و بی کسی شان نگذارید شاید هنوز به چیزهایی پای بندند ،
چیزهایی که شما یادتان نمی آید!!

 
 

Things you can do from here:

 
 

از رضا قاسمي

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via گاهك by اويس on 5/12/10

شوربختی مرد در این ا‌ست كه سن خود را نمی‌بیند. جسمش پیر می‌شود اما تمنایش همچنان جوان می‌ماند. زن، هستی‌اش با زمان گره خورده. آن ساعت درونی كه نظم می‌دهد به چرخه‌ی زایمان، آن عقربه كه در لحظه‌یی مقرر می‌ایستد روی ساعت یائسگی، اینها همه پای زن را راه می‌برد روی زمینِ سختِ واقعیت. هر روز كه می‌ایستد برابر آینه تا خطی بكشد به چشم یا سرخی بدهد به لب، تصویرِ رو‌به‌رو خیره‌اش می‌كند به رد پای زمان كه ذره ذره چین می‌دهد به پوست. اما مرد، پایش لب گور هم كه باشد، چشمش كه بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را می بیند اما زانوان خمیده و عصای خود را نه؛ مگر وقتی كه واقعیت با بی‌رحمی تمام آوار شود روی سرش...


چاه بابل / رضا قاسمي / نشر باران


 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 1/17/11

وقتی در عالم دنيا چيزی باقی نمونده باشه كه مايه آرامش آدم بشه، هميشه اون گيتاره هست. / آلن كريگ

 
 

Things you can do from here:

 
 

هيچ بازار نديده‌ست چنين كالايی

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 1/21/11

Save our trees
Singapore Environment Council
*
درختان‌‌مان را حفظ كنيم.
*
با قطع درختان، تداوم نسل انسان قطع خواهد شد.
(آه ای توضيح واضحات!)
*
Advertising Agency: McCann Erickson, Singapore
Executive Creative Director: Farrokh Madon
Copywriter: Vidhi Shah
Art Director: Chow Kok Keong
Retoucher: Jimmy Leow
Photographer: Kin Yee @ Teo Studio

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 1/24/11

چيزی كه سرانجام از ما انسان می‌سازد، قلب زخم‌خورده ماست. / ملانی ری تن

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

کرم و جنس مخالف

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 1/12/11

حضور جنس مخالف تو زندگی مثل حضور آپاندیس تو بدن می مونه. یعنی اگه درش بیاری و بیرونش هم بندازی هیچ اتفاق خاصی نمی افته ولی طبیعتت اینه که حضور داشته باشه. کلا بعضی کرم ها رو نمی شه نریخت.

مشترک فید کافی میکس نشوید!


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

از گوگل باز شیوا

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


زندگی مثل آمپول تو باسن میمونه هر چی سفت تر بگیری بیشتر درد می گیره .
.
شل کن عزیزم


 
 

Things you can do from here:

 
 

کی‌ از سرنوشتش خبر داره؟!

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via روزهای پروین by روزهای پروین on 1/5/11

پیرمرد، قدبلندی داشت و تو این هوای خیلی‌ سرد کنار در ورودی یه فروشگاه ایستاده بود و برگه‌های تبلیغاتی پخش میکرد، از دور به عابرین لبخند میزد و دستش رو با برگه‌ها میاورد جلو، دماغش از سرما قرمز شده بود،بعضی‌ها بی‌تفاوت رد میشدند، و تک و توکی هم ازش میگرفتند. باعجله دارم میرم فروشگاه خرید، شب مهمون دارم، باید برگردم و آشپزی کنم، بهش نزدیک میشم، با لبخند نگام میکنه، به خودم میگم نهایت یک دقیقه دیرتر ولی‌ به جاش خوشحال میشه، ضمن اینکه تا برسم فروشگاه یه نگاهی‌ به برگه‌ها میندازم و چهار تا لغت جدید یاد میگیرم، می‌‌ایستم و ازش برگه‌ها رو میگیرم،برگه ها، سخنانی از مسیح و در تبلیغ مسیحیت هستند. حالش رو میپرسم و بهش سال نو رو تبریک میگم، میخنده و اون هم به من تبریک میگه و میگه پس صبر کن یه چیز دیگه هم بهت بدم. از تو مجله‌های تو دستش یکی‌ رو جدا میکنه و بهم میده، قبل از اینکه مجله رو نگاه کنم پیرمرد با حالتی‌ متاسف یه رقم بزرگی‌ رو میگه و ادامه میده که هر سال تو دنیا انقدر بچه کورتاژ میشه، و سرش رو تکون میده من هم با تأسف سر تکون میدم، و مجله رو میگیرم و نگام میافته به عکس روی جلد که یه دختر غمگین نشسته رو یه صندلی تو فضایی شبیه اتاق انتظار یه مرکز درمانی یا بیمارستان!
پیش خودم فکر می‌کنم این رقم نمیتونه دقیق باشه، چرا که کشورهاییه که سقط جنین اونجا آزاد نیست که آمار صحیحی ندارند. و به این فکر می‌کنم که من اگر زمانی‌ شرایطش رو داشته باشم که باردار بشم، خواسته یا ناخواسته، قانونی یا غیر قانونی،...حتما نگهش میدارم و سقطش نمیکنم. حتی اگر پدرش راضی‌ نباشه، به هر حال راضیش می‌کنم، سختی بارداری، به دنیا آوردن و نگهداریش رو من میکشم، حالا اگر اون ناراضی‌ باشه، این توان رو هم دارم که مسئولیتش رو هم بپذیرم. چه میدونه آدم چی‌ سرش میاد؟ کی‌ از سرنوشتش خبر داره؟!
گالینا، دختر روس ۳۷-۳۶ ساله، اولین و بهترین دوست غیر ایرانیم بود،که سه هفته بعد از رسیدنم به کبک تو کلاس زبان دانشگاه با هم آشنا شدیم، ازدو پا فلج بود و رو صندلی چرخدار (wheelchair) مینشست. خیلی‌ خوشرو و خندان بود، هر شب موهای بور و قشنگش رو بیگودی می‌‌پیچید و روز بعد مرتب و شیک سر کلاس حاضر میشد، تو مدت دو سال و نیم که اینجا بود، یک بار هم اخم به صورتش ندیدم، هر وقت دلم می‌گرفت یا خسته بودم بهش زنگ میزدم، میگفت بیا اتاقم و میرفتم، دیدنش همه ناراحتیها رو از بین میبرد. این دختر ظریف و چشم آبی روسی، وقتی‌ خیلی‌ جوون بوده، قبل از ازدواجش از مردی که بعد‌ها شوهرش شد باردار شد و دو سه ماهه بود که به اصرار مادرش، قبل از اینکه کسی‌ بفهمه، بچه رو سقط کرد، چون تو اون زمان، حاملگی خارج از ازدواج خارج از عرف بوده و نگاه مردم به این مادر و بچه منفی‌ بوده.
چند ماه بعد از ازدواجش تو یه حادثه تصادف که شوهرش مقصر بوده، گالینا فلج میشه، و نمیدونم طبق چه قانونی که تو کشورش بوده تا سه سال میشده از مقصر شکایت کرد، خب مقصر شوهرش بوده و این هم شکایتی نمیکنه، اون آقای محترم هم این مدت رو صبر میکنه و بعد از سه سال گالینا رو طلاق میده. بعد از این مساله مامانش خیلی‌ ناراحته و هیچ وقت خودش رو نمیبخشه. ولی‌ خودش چیزی نمیگه فقط یک بار برام این موضوع رو تعریف کرد، و گفت هنوز هم دلش میخواد یه بچه داشته باشه و مشکلی‌ هم از نظر باردار شدن نداره، دوست پسر هم داشته ولی‌ خب آنها موافقت نکردند با بچه دار شدن.
بعد از پایان تحصیلش، یک هفته مونده بود که اقامتش برای کانادا درست بشه برگشت به کشورش، هر چقدر بهش گفتم کارت رو درست کن بعد برو، گفت پدر و مادرم پیرند و به من احتیاج دارند، دیدن من براشون کافیه. الان هم مدیر یه شرکته و جدا از خونواده ش زندگی‌ میکنه و موفق هم هست. دیگه تو کشورش، زندگی‌ مشترک بدون ازدواج و بچه دار شدن خارج از ازدواج هم عادی شده و نگاه بدی رو به دنبال نداره.
خب تو این زمونه که غیر ارزشها سریع تغییر میکنند و خنثی و بعد هم ارزش میشند، چرا به خاطر قضاوت مردم که در هر صورت حرفشون رو میزنند، تصمیماتی بگیریم که نمیدونیم بعد سرنوشت چی‌ پیش میاره!

 
 

Things you can do from here:

 
 

خون بها

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via بی بی مهتاب by mahtob on 12/27/10

وقتی به کسی امید می دهی
خیلی مواظب باش
بعد از آن، دیگر خونش گردن توست.

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

(title unknown)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via Baloot by Leva on 12/29/10

کاش می‌شد آدم می‌تونست اونی رو که خیلی می‌خواد قورت بده درسته. بعد همه‌اش تو دلش باشه و هیچ هم به این فکر نکنه که این انحصارطلبیه و خودخواهی و جلادی و برده‌داری عاشقانه است.

بهترم.


 
 

Things you can do from here:

 
 

295 - مادر

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via یه آدم معمولی by cafeborelli@gmail.com (یه آدم معمولی) on 1/5/11


انسان ها به ناگهان شکسته نمی شوند. این ماییم که دیر به دیر نگاهشان میکنیم.


 
 

Things you can do from here:

 
 

welcome to my life :)

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

J. D. Salinger

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via تنها برای خودم by تنها برای خودم on 1/1/11

Born: January 1, 1919


«تفاوت میان یک انسان بی‌ تجربه و انسانی مجرب در این است که اولی به هر بهانه خواهان مرگی شرافت‌ مندانه است، در حالی‌ که ‏دومی به خاطر هر چیزی به فروتنی زندگی را دوست دارد.»‏
ناتور دشت

 
 

Things you can do from here:

 
 

у мамы под крылышком не страшно)))))))

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here: