۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

ادداشتی از نلسون ماندلا

 :

من باور دارم ...

که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن ها همديگر را دوست ندارند نيست.

و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن ها همديگر را دوست دارند نمى باشد.

من باور دارم ...

که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.

من باور دارم ...

که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله ها. عشق واقعى نيز همين طور است.

من باور دارم ...

که ما مى توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.

من باور دارم ...

که زمان زيادى طول مى کشد تا من همان آدم بشوم که مى خواهم.

من باور دارم ...

که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى

باشد که آن ها را مى بينم.

من باور دارم ...

که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.

من باور دارم ...

که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.

من باور دارم ...

که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.

من باور دارم ...

که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى آيند و ما را نجات مى دهند.

من باور دارم ...

که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى دهد که ظالم و بيرحم باشم.

من باور دارم ...

که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته ايم و آنچه از آن ها آموخته ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته ايم.

من باور دارم ...

که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.

من باور دارم ...

که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.

من باور دارم ...

که زمينه ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.

من باور دارم ...

که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.

من باور دارم ...

که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.

من باور دارم ...

که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن ها را نمى شناسيم تغيير يابد.

من باور دارم ...

که گواهى نامه ها و تقديرنامه هايى که بر روى ديوار نصب شده اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

من باور دارم ...

که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد.

من باور دارم ...

شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را داردنيست »

«. بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى کند

و من باور دارم ...

.

 

کاغذ سفيد را هر چه قدر هم که تميز و زيبا باشد کسی قاب نمی گيرد ،

برای ماندگاری در ذهن ها بايد حرفی برای گفتن داشت

شادی واقعی

مومنی نزد کنفسيوس حکيم رفت و پرسيد:"روزگارم را چگونه بگذرانم تا خداوند از اعمال من راضی باشد؟"

حکيم پاسخ داد:"تنها يک راه دارد،زندگی با عشق"

چند دقيقه بعد شخص ديگری نزد کنفسيوس رفت وهمين سوال را پرسيد

حکيم پاسخ داد:"تنها يک راه دارد،زندگی با شادی"

شخص اول تعجب کرد وبا اعتراض پرسيد:"اما به من توصيه ديگری کرديد استاد!"

کنفسيوس پاسخ داد:"نه دقيقا" همين توصيه را کردم،عشق و شادی دو روی يک سکه و جدايی نا پذيرند.

شادی واقعی در گرو عشق ورزيدن است.آنان که گمان می کنند عشق با درد و رنج همراه است،با سکه تقلبی روبه رو شده اند

شناخت انگيزه ها

 

تنها اقتصاددانان بسيار کوتاه فکر ممکن است معتقد باشند که رفتار انسان ها صرفا از پاداش ها يا مجازات های ملموس و مادی تاثير می پذيرد. درست است که افراد به انگيزه های اقتصادی شفاف

و مستقيم واکنش نشان می دهند اما ممکن است به انگيزه های ناشناخته ای که از قراردادهای اجتماعی يا وجدان فردی شان نشات می گيرند نيز واکنشهای قاطعی نشان دهند

در اکتبر سال 1994 شخصی به نام دکتر آنتاناس ماکوس که يک استاد فلسفه و رياضيات بود به عنوان شهردار بوگوتا پايتخت کلمبيا انتخاب شد. آن گونه که گفته شده است اين شهر به عنوان پايتخت قتل جهان

معروف بوده است و مقامات شهر در فساد شهره بوده اند. در واقع اهالی بوگوتا از اين همه نابسامانی به جان آمده و به دنبال چاره ای می گشتند که نهايتا به دکتر ماکوس به عنوان يک ضد سياستمدار متوسل

شدند. اما شنيدنی است که دکتر ماکوس برای مقابله با ناهنجاری های در شهر بوگوتا از روشهای جالبی استفاده کرد. مثلا در سر چهارراه ها گروه های پانتوميم به کار گماشت که متشکل از دانشجويان تئاتری

بودند که صورت خود را سفيد و سياه کرده بودند و هر کسی را که تخلفی می کرد مسخره می کردند. مثلا اگر عابر پياده ای از چراغ قرمز رد می شد به دنبالش می افتادند و ادايش را در می آوردند و همين باعث

شد که شهروندان از ترس مسخره شدن از تخلف بپرهيزند. با گذشت چند ماه، درصد افراد پياده ای که به علائم راهنمايی توجه و مطابق آن ها رفتار می کردند از 26 درصد به 75 درصد رسيد. در حقيقت

استقبال از اين طرح و موفقيت آن در کاهش خلاف چنان چشم گير بود که دکتر ماکوس 400 نفر ديگر پانتوميم کار استخدام کرد تا خدمات اين گروه ها به سراسر شهر گسترش يابد.

اين تنها بخشی از کارهای به ساده بود که توسط دکتر ماکوس انجام شد و اتفاقا در نظم بخشی به شهر نتيجه داد.

دکتر ماکوس معتقد بود که تلاش برای تغيير نگرش مردم، می بايست رکن اساسی اصلاحات او را تشکيل دهد و نيز اين که تحول در فرهنگ مدنی شهروندان کليد حل معضلات بی شمار شهر بوگوتا به شمار می

آيد...تنها اقتصاددانان بسيار کوتاه فکر ممکن است معتقد باشند که رفتار انسان ها صرفا از پاداش ها يا مجازات های ملموس و مادی تاثير می پذيرد. درست است که افراد به انگيزه های اقتصادی شفاف و مستقيم

واکنش نشان می دهند اما ممکن است به انگيزه های ناشناخته ای که از قراردادهای اجتماعی يا وجدان فردی شان نشات می گيرند نيز واکنشهای قاطعی نشان دهند

از کتاب تبهکاران اقتصادی: فساد، خشونت و فقر ملت ها. نوشته ريموند فيسمن و ادوارد ميگل. ترجمه فرخ قبادی. نشر نگاه معاصر

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

زندگی‌ مانند گُل سرخ

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via یک پزشک by فرانک مجیدی on 12/19/10

فرانک مجیدی: دیروز، ۹۵ اُمین سالگرد تولد «ادیت پیاف» بود. زنی که صاحب یکی از خارق‌العاده‌ترین صداهای آواز بود و از خیابان‌های پاریس، به شهرتی جهانی دست یافت. در سال ۲۰۰۷ «الیویه داهان»، فیلمی از روی زندگی پیاف ساخت که البته با اسم La Môme (گنجشک) –که لقب پیاف بود- نیز شناخته می‌شود.

فیلم، نگاهی به زندگی و آثار ادیت پیاف (ماریون کوتیارد) دارد. داستان از زمانی‌که کودکی سه‌ساله در کوچه‌های کثیف و محله‌های بدنام پاریس بود، آغاز می‌شود. در ۲۰ سالگی توسط لویی لوپلی (ژرار دوپاردیو) کشف می‌شود و به شهرت می‌رسد، اما …

«ادیت جیووانا گیسیو»، ۹۵ سال قبل در بدترین خانواده‌ی ممکن به‌دنیا آمد. پدرش آکروبات‌بازی مشروبخوار و ناموفق و مادرش، یک خواننده‌ی خیابانی بدنام و الکلی بود. ادیت هرگز توسط آن‌ها حمایت نشد و در برهه‌ای از خردسالی، نزد مادربزرگش که مدیر خانه‌ای بدنام بود زندگی کرد. برای مدتی هم دچار عفونت چشمی شد و بینایی‌اش را از دست داد. از نه سالگی برای آنکه ممرّ درآمد پدرش باشد، در خیابان‌ها خوانندگی کرد. زندگی نامناسب در خیابان‌ها و شرایط بد اجتماعی‌اش از او زنی مانند مادرش ساخت که در ۱۷ سالگی، دختر کوچکش با نام «مارسلِ» را بر اثر مراقبت بد و مننژیت از دست دهد. او در ۲۰ سالگی، خودش هم داشت مسیر پدر و مادرش را می‌رفت که توسط لوپلی کشف شد و برای خوانندگی به کافه‌ای آبرومند رفت که پاتوق هنرمندلن زیادی بود. در آن‌جا به La Môme Piaf شهرت یافت که به معنای گنجشک کوچک بود. این لقب، بخاطر صدای زیبا و قد ۱۴۲ سانتی‌متری‌اش بود. ادیت پیاف، آثار ارزشمند زیادی از خود به‌جا گذاشت و در ۴۷ سالگی، پس از چندین ‌سال دست و پنجه نرم کردن با سرطان پانکراس، در ۱۱ اکتبر ۱۹۶۳ فوت کرد. او در کنار قبر دخترش به خاک سپرده‌شد و ده‌ها هزار نفر از طرفدارانش، در مراسم تدفینش شرکت کردند، به‌طوری که آن‌روز در پاریس خیابان‌ها به‌طور کامل بسته‌شدند. چنین چیزی تنها در روز پس از پایان جنگ‌جهانی دوم سابقه داشت.

فیلم «زندگی مانند گل سرخ»، یک بیوگرافی زیبا درباره‌ی یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان عرصه‌ی آواز است. فیلم، با توجه به زندگی پرتلاطم پیاف با فلش‌بک و فلش‌فورواردهای مداوم، داستانش را بیان می‌کند و بسیاری از آوازهای زیبای پیاف در طول فیلم شنیده می‌شود. ما با ادیت پیافی مواجهیم که علیرغم زندگی ولنگارش، همواره اعتقادش را به حضرت مسیح و ترزای قدیس حفظ کرد و برای به شهرت رسیدن، چیزهای زیادی را از دست داد. فیلمبرداری و کارگردانی بسیار هنرمندانه و هوشمندانه است. حرکت دوربین و تدوین در سکانس سرباز شاعری که برای پیاف ترانه‌ای گفته و آن را روز قبل از اعزامش به خط مقدم برایش می‌خواند و سکانس رسیدن خبر سقوط هواپیمای مارسل، دیدنی است. با این‌حال، فراز چالش‌انگیزی از زندگی پیاف در فیلم به نمایش در نیامده. در روزهای اشغال فرانسه توسط آلمان، پیاف برای سربازان آلمانی آواز می‌خواند. این برای فرانسوی‌ها، به معنای خیانت بود. با این‌حال پیاف بعدها ادعا کرد که او عضو گروه مقاومت فرانسه بوده. مدرکی برای اثبات این موضوع بدست نیامد، با این‌حال گفته‌ شده که پیاف موفق شد با توجه به ارتباطاتش، چندین فرانسوی یهودی را برهاند و با زندانیان فرانسوی هم عکس‌های دو نفره می‌انداخت تا آن‌ها برای فرار، عکس‌ها را ببرند و در پاسپورت جعلیشان به‌کار برند. فیلم می‌توانست با پرداختن به این موضوع، زندگی سیاسی پیاف را هم علاوه بر زندگی شخصی، هنری و عاطفی او نمایش دهد و تصویری کامل از هنرمند به بیننده نشان دهد.

اما برگ برنده‌ی فیلم بازی «ماریون کوتیارد» در نقش اصلی است. کوتیارد، بسیار پیش از آن‌که توسط «تیم برتون» به سینمای انگلیسی‌زبان و هالیوود معرفی شود، توسط پدرش که کارگردان تئاتر بود با بازیگری آشنا شد و روی صحنه رفت و بعد از مدتی، وارد سینمای فرانسه شد. مادر کوتیارد، فرزند ته‌تغاری خانواده را در ۶۶ سالگی به‌دنیا آورد و جالب است که با ۱۰۱ سال سن، در قید حیات است! اگر شناختتان از بازیگری کوتیارد، در حد «ماهی بزرگ»، «دشمنان ملت»، «نُه» و «اینسپشن» است، هنوز پتانسیل و استعداد واقعی او را نشناخته‌اید! نه تا وقتی که این فیلم را از او ندیده‌اید! کوتیارد برای بازی در نقش ادیت پیاف، موهای قسمت جلوی سرش و ابروهایش را تراشید و زیر گریم سنگینی رفت که هربار، ۵ ساعت به‌طول می‌انجامید، پس از این گریم، دیگر نمی‌شود او را به‌عنوان کوتیارد شناخت. از آن بانوی شیرین و زیبا و باوقار فیلم‌های انگلیسی او خبری نیست. او قوز می کند، گشاد راه می‌رود، رفتاری پرخاشگر دارد و مثل یک ولگرد حرف می‌زند، تا حدی که عقلش زایل شود می‌نوشد و بداخلاق است. کوتیارد با آن میمیک و گریم و فیزیک متفاوت، اصلاً خود خود پیاف است. بازی او به‌قدری چشم‌گیر و زیبا بود که جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر زن را به‌دست آورد و به این ترتیب، پنجمین هنرپیشه‌ای شد که برای فیلمی غیرانگلیسی‌‌زبان به این جایزه می‌رسد. پیش از او «سوفیا لورن»، «رابرت دنیرو»، «بنیسیو دل‌تورو» و «روبرتو بنینی» به این افتخار رسیدند. او هنگام دریافت جایزه‌اش گفت: «متشکرم زندگی، متشکرم عشق، و این حقیقت است که چندتایی فرشته در این شهر هستند!»

پیش از این فیلم، فیلمی در سال ۱۹۸۳ به نام «ادیت و مارسل» از روی ماجرای عشقی پیاف و «مارسل سردان» که یک بوکسور بود، توسط «کلود للوش» ساخته‌شد. پسر خود سردان، نقش مارسل و «اِولین بویک» نقش پیاف را بازی می‌کرد. آخرین ترانه‌ای که پیاف خواند، non je ne regrette rien(نه، پشیمان نیستم!) نام داشت. در آن‌زمان او بشدت بیمار بود و روی پا ایستادن هم برایش حکم مرگ داشت. با این‌حال و با تمام دردی که می‌کشید، آخرین ترانه و آخرین حرفش را به زندگی با صدایی جادویی اجرا کرد. تا پیش از این‌که این فیلم را ببینید، با وجود بهترین ترجمه از متن ترانه و به‌رغم دانستن این حقیقت که این آخرین ترانه‌اش بود و با خواندن تحلیل‌های مختلف از استفاده‌‌ی آهنگش در فیلم «اینسپشن»، واقعاً معنای آن را درک نخواهید کرد. این ترانه، چکیده‌ی یک زندگی است. داستان زنی که صدایی به لطافت گل‌سرخ و صلابت موجی سهمگین داشت؛ زندگی همواره در مقابلش ایستاد و روزگار در جنگ همیشگی با او برآمد، او هم در برابر همه‌چیز که می‌خواست پیاف بودن را از او بگیرد، ایستاد. با صدایش به جنگ فراموش شدن رفت و تا جایی که قدرت داشت، از افسانه‌اش دفاع کرد. زنی که زندگی‌ای چون گل سرخ داشت، چرا باید از چیزی پشیمان باشد؟


بیزبانک، ادزبانک
ه نظر شما هم سیستم آگهی «ستاره دار» مفید نیست؟ فقط وقتی هزینه پرداخت کنید که روی آگهی شما کلیک می شود.

Related posts:

  1. زندگی دیگران اخطار: این نوشته «اسپویلر»ناک است! اگر از اسپویلر می‌ترسید، ابتدا...
  2. روزی که همه سرخ‌پوش می‌شوند! ...
  3. امپراتور سرخ: مصاحبه بی‌بی‌سی با افشین قطبی را ببینید بی‌بی‌سی فارسی، دو شب قبل برنامه‌ای داشت با نام امپراتور...
  4. اتحاد سرخ مایکروسافت و «دل» علیه بیماری ایدز ...


 
 

Things you can do from here:

 
 

This is the generation that ruined the world

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/12/10

هرآن‌چه به دنبالش هستی، به همان شكلی كه انتظار داری بر تو ظاهر نخواهد شد. / هاروكی موراكامی

 
 

Things you can do from here:

 
 

سينمازيرنويس

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/17/10

Brad Pitt
*
هجدهم دسامبر هزارونهصدوشصت‌وپنج:
تولدتان مبارك آقای پيت!

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/19/10

روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند. روان‌پريش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌كنند. روان‌پزشك‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گيرند. / ...‏

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/22/10

تفاوت زندگی و سينما اين است كه فيلم‌نامه بايد معنا داشته باشد، اما در مورد زندگی بايدی در كار نيست. / جوزف ل. منكيه‌ويتس

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/27/10

آدم بايد مراقب تناسب اندامش باشد. مادربزرگ من وقتی شصت‌ساله بود شروع كرد به پنج مايل پياده‌روی در روز. او حالا نودوهفت‌ساله است و ما نمی‌دانيم كدام جهنم‌دره‌ای‌ست. / الن دِ‌جنرس

 
 

Things you can do from here:

 
 

نغمه‌های ماشين‌تحرير

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via A Man Called Old Fashion by Old Fashion on 12/28/10

گاهی‌وقت‌ها ما قادريم راه‌هايی كه دنبال می‌كنيم را انتخاب كنيم. گاهی‌وقت‌ها انتخاب‌های‌مان برای‌مان تعيين می‌شود. و گاهی‌وقت‌ها هيچ انتخابی نداريم. / نيل گايمن

 
 

Things you can do from here:

 
 

اگر جائی را که زندگی میکنی دوست نداری، مهاجرت کن! درخت که نیستی گرفتار خاک ...

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

فيلمهاي معنا گرا :The jacket

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via My Favorite Movies and Quotes by N.Mohebbian on 12/12/10


 


بعضي وقتا فقط وقتي مي تونيم خوب زندگي کنيم
که بدونيم مي ميريم
بدونيم که همش داره تموم ميشه
گرچه دلمون اصلا نخواد
مهمترين چيز در زندگي اينه که
باور کنيم تا وقتي زنده ايم اصلا دير نيست ...
وقتي هوشيار باشي همه چي بهتر ميشه
و وقتي بميري فقط يک آرزو داري اونم اينه که برگردي!


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

کشتی نوح




توسّل‌ حضرت‌ نوح‌ به‌ پنج‌ تن‌ علیهم‌ السّلام‌ و أسامی‌ آنها بر کشتی!! )
   
 
  

توسّل‌ حضرت‌ نوح‌ به‌ پنج‌ تن‌ علیهم‌ السّلام‌ و  أسامی‌ آنها بر کشتی!! (+عکس)

"و ما آن کشتی را محفوظ داشتیم تا آیت عبرت شود، پس کیست که پند گیرد؟" ...


و لقد ترکناها آیة فهل من مدّکر(سوره قمر، آیه 15)
"و ما آن کشتی را محفوظ داشتیم تا آیت عبرت شود، پس کیست که پند گیرد؟" 

در سال ۱۹۵۹، یک خلبان ترک، براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه یک قایق بود تا چیزی دیگر، قایقی بزرگ که بر سینه تپه ای، در فاصله بیست کیلومتری کوههای آرارات آرمیده بود. 

تصویر هوایی از فسیل کشتی که محل آسیب دیدگی ناشی از برخورد به یک صخره در آن مشخص است. بلافاصله پس از مشاهده این تصویر، تعدادی از متخصصان، علاقه مند به پیگیری شدند. دکتر براندنبرگ از دانشگاه ایالتی اوهایو یکی از این علاقه مندان بود. او کسی بود که قبلاً در زمینه کشف تأسیسات روی زمین از طریق هوا، مطالعات دانشگاهی داشت و پایگاههای موشکی کوبا را در دوران کندی کشف کرده بود. 

 

 

دکتر واندنبرگ با دقت عکس ها را مورد مطالعه قرار داد و اظهار کرد: «من هیچ شکی ندارم که شیء موجود در عکس های هوایی یک کشتی است. من تا به حال در طول مدت فعالیتم، هرگز چنین شیء عجیبی در یک عکس هوایی ندیده بودم.» پس از آن یک گروه کاوشگر آمریکایی نیز به منطقه مورد نظر اعزام شد، ولی حتی با انجام تحقیقات کوتاه مدت، نتوانست اطلاعات قابل توجهی بدست آورد. 

۱۷ سال از آخرین تحقیقات در منطقه گذشت و هیچ اکتشافی تا سال ۱۹۷۶ انجام نگرفت. در سال ۱۹۷۶ یک باستان شناس آمریکایی به نام «ران ویت» تحقیقات جدید خود را در منطقه آغاز کرد. او بسیار زود دریافت که این شیء قایق مانند، بسیار بزرگتر ازحدی است که قبلاً تصور می کرد. او بزودی با انجام محاسبات دقیق دریافت که طول این شیء عظیم الجثه بلندتر از طول یک زمین بازی فوتبال و اندازه آن به بزرگی یک ناو جنگی است که کاملاً در زمین دفن شده است. اما کشتی کشف شده در زیر گل و لای قطوری دفن شده بود و بسختی به جز از ارتفاع قابل رؤیت بود. 

به دلیل همین عدم مشاهده دقیق از سطح زمین، امکان هر تحقیقی غیر ممکن بود. از سوی دیگر جسم کشف شده آنقدر بزرگ و سنگین بود که هر گونه اقدامی را در وهله اول عقیم می ساخت. «ران وایت» و گروه همراهش که مشتاقانه کار را پیگیری می کردند، به جایی رسیدند که تنها وقوع یک حادثه عجیب و نادر می توانست راهگشای کار آنها باشد: 

«زمین لرزه!» آنها متوجه شدند که حرکت دادن و در آوردن جسم مذکور از درون زمین، به دلیل ابعاد وسیع و بزرگ آن غیر ممکن است و تنها با یک لرزش زمین، این شیء می تواند از دل خاک سر در آورد و مورد کاوش قرار گیرد. 

از تحقیقات ران ویت مدت زیادی نگذشته بود که در ۲۵ نوامبر سال ۱۹۷۸، وقوع زمین لرزه ای در محل، باعث شد تا کشتی مزبور به طور شگفت آوری از دل کوه بیرون بزند و سطح زمین اطرافش را به بیرون براند. بدین ترتیب دیواره های این شیء، شش متر از محوطه اطرافش بالاتر قرار گرفت و برجسته تر شد. 

 بدنبال این زمین لرزه، ران وایت ادعا کرد که شیء مذکور می تواند باقیمانده کشتی نوح باشد. سپس بدبینی ها به خوش بینی مبدل و این سؤال ها مطرح شد: «اگر این جسم عظیم قایقی شکل به طول یک زمین فوتبال، در ارتفاع ۱۸۹۰ متری کوههای آرارات، کشتی نوح نیست، پس چه چیز می تواند باشد؟ و اگر جسم کشتی نوح است، آیا طوفان نوح واقعاً بوقوع پیوسته است؟… آیا ما شاهد بقایای کشتی افسانه ای حضرت نوح که در کتب مقدس ادیان جهان از آن صحبت شده است، هستیم؟»

 

تصویر ران ویت در پارك ملی كشتی نوح 


طوفان و سیل در زمان حضرت نوح در سطح وسیعی بوسعت کره زمین واقع شده است. به اعتقاد مسیحیان و بنا به نص انجیل، این حادثه عظیم و دهشت آور، برای تنبیه مردمان آن روزگار که دست به سرکشی زده بودند و به منظور نجات نوح پیامبر و پیروانش واقع شده بود. بررسیهای زمین شناسی در نقاط مختلف دنیا، نابود شدن و مرگهای دسته جمعی موجودات زنده را بر اثر حادثه ای غیر منتظره نشان می دهد. برخی از این حوادث با زمان طوفان نوح همخوانی دارد. 

وجود لایه های مخلوط فسیل شده حیواناتی چون فیل، پنگوئن، ماهی، درختان نخل و هزاران هزار گونه گیاه جانوری، تأییدی بر این واقعیت است. این سنگواره ها که بعضاً در برگیرنده حیوانات مناطق گرمسیر با مناطق سردسیر (در کنار هم) هستند، نشان می دهند که با فرونشستن آب، جانوران و گیاهان خارج شده، در زیر رسوبات مانده و به فسیل تبدیل شده اند. امتزاجی عجیب از جانوران خشکی و دریا، حاره و قطبی که مرگی آنی و دلخراش را روایت می کنند. 

 پارك ملی كشتی نوح 
تاریخ در مورد محل به گل نشستن کشتی چه می گوید؟ 
داستان کشتی نوح از گذشته های دور مورد توجه اقوام مختلف بوده است. مورخان از ۲۰۰۰ سال پیش نقل کرده اند که توریست ها و مسافران کنجکاو بسیاری از قدیم این منطقه را در کوههای آرارات کشور ترکیه، مورد بازدید قرار می دادند و گاهی تکه های کوچکی از آن به غنیمت برده می شد. در تاریخ آمده است که حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، آشوریان اقدام به ورود به کشتی کردند و موفق به ورود به طبقه سوم آن که در زیر زمین واقع شده بود شدند. این نشان می دهد که اقوال مختلف در مورد موقعیت جغرافیایی کشتی، متفقند. 
  
تکنولوژی پیچیده در ساخت کشتی 
اینجا صحبت از ساخت یک قایق کرجی کوچک هشت نفره با ظرفیت چند حیوان کوچک نیست. بحث بر سر تکنولوژی پیچیده ای است که مهارت ذوب فلزات، ابزار پیشرفته و نیروی انسانی حاذق می طلبیده است. از آنجا که یاران حضرت نوح تعداد بسیار کمی بوده اند، این سؤال پیش می آید که نوح براستی چگونه این کشتی را ساخته است. کشتی ای که تاکنون از عجایب کتب مقدس به شمار می رفت و اکنون یک واقعیت علمی لمس شدنی است. آیا نوح به تنهایی توانسته است کشتی ناوگونه خود را به طول یک زمین فوتبال و به وزن تقریبی ۳۲۰۰۰ تن بسازد؟ آیا ساخت یک کشتی با دست خالی با امکانات آن زمان، به گنجایش ۴۹۴ اتوبوس دو طبقه مسافربری با تصورات ما درباره قدما، همخوانی دارد؟ براستی چه تعداد جانور و چگونه جمع آوری شدند و در کشتی جایگزینی شدند؟ آب و غذا چگونه تأمین می شد؟ جانوران وحشی چگونه به سوی کشتی هدایت شدند؟ باید کار جمع آوری و هدایت حیوانات کاری سخت بوده باشد ولی بهرحال فرمان خدا باید انجام می شد. 
…خوشبختانه تحقیق بیشتر در محل، حضور حیوانات را در کشتی یافت شده، تأیید کرد.. کشف مقادیر قابل توجهی فضولات حیوانات که به صورت فسیل در آمده اند و از ناحیه خسارت دیده کشتی به بیرون رانده شده اند ، فرضیه ما را بیشتر به واقعیت نزدیک کرد. علاقمندان به کاوش در مورد کشتی نوح بارها و بارها سعی کرده اند به درون کشتی فسیل شده راه یابند ولی همیشه با توده های عظیم سنگ و خاک نیمه ویران مواجه شده اند. در آخرین تلاشها، کاوشگران سعی کردند لایه های گل و لای خشک شده اطراف کشتی را در هم بشکنند و از میان بردارند تا شاید راهی برای ورود به اتاقکهای زیرین کشتی پیدا کنند، اما خیلی موفق نبودند. در سال ۱۹۹۱، «گرگ برور» باستان شناس، بخشی از شاخ فسیل شده جانوری را کشف کرد که از قسمت تخریب شده کشتی که فضولات حیوانی بیرون ریخته بودند، به بیرون افتاده بود. به تشخیص محققان، این شاخ که مربوط به یک پستاندار بوده است، مقارن با شاخ اندازی سالانه جانور به هنگام خروج از کشتی در آنجا رها شده است… 
  
کشتی نوح: اسکلت فلزی، بدنه چوبی 
آزمایشات دانشمندان وجود قطعات آهن را در فواصل منظم و معین در ساختار کشتی تأیید کرده است. باستان شناسان با کشف رگه ها و تیرهای باریک آهنی، الگویی ترسیم کرده اند که حاصل کار به صورت نوارهای زرد و صورتی بر روی کشتی علامتگذاری شد. آنها همچنین گره ها و اتصالات آهنی محکم و برجسته ای را یافته اند که در ۵۴۰۰ نقطه کشتی بکار رفته اند.

 

 

  نوارهای مشخص شده خطوط آهنی با آرایش منظم اسكلت كشتی می باشد.. 
تصویر برداری های راداری نشان داده که در محل تصادم کشتی با صخره به هنگام فرود آمدن یا به عبارت دیگر به گل نشستن، نوارهای آهنی یا تیرهای فلزی کج شده اند. آنها می گویند که استفاده وسیع و همه جانبه از فلزات در ساخت کشتی خارج از حد تصور ماست. و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه۳۷) 

 

 

  تصویر رادار اسكن از كشتی نوح 

به نظر می رسد که تکنولوژی پیشرفته و رشدیافته ای در آن دوران وجود داشته که به هر حال حضرت نوح (ع) توانسته از آن بهره مند شود. تکنولوژی و تمدنی که ذهن ما را از تمرکز بر روی بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط مختلف دنیا به این نقطه از جهان معطوف می کند. اکتشافات زمانی جالبتر شد که باستان شناسان توانستند طرح مشبکی حاصل از تقاطع تیرهای فلزی افقی و عمودی بکاررفته در بدنه کشتی بدست بیاورند. تصاویری که نشان می دهند ۷۲ تیر فلزی اصلی در هر طرف کشتی به کاررفته است. به نظر می رسد که برای هر چیزی طرح و الگویی وجود داشته است. وجود اتاقها و فضاهای کوچک و بزرگ در طبقات مختلف، نظریه وجود طرح مهندسی پیشرفته را تأیید می کند.  در طول تحقیقات، بررسیهایی در مورد تعیین طول، عرض و قطر کشتی انجام گرفته است که متخصصان را قادر ساخته تا از جزییات کف کشتی، ساختمان و الگوی اولیه و مواد تشکیل دهنده آن اطلاعاتی بدست آورند. دستیابی به چنین کشفیاتی مبهوت کننده بود، چرا که در بسیاری از مواقع، درک واقعیت کشف شده از حد تصور خارج بود. کشف یک لایه غلافی و کپسولی شکل در داخل کشتی از این جمله بود که در واقع کشتی را به دو لایه یا پوسته اصلی مجهز می کرد. این آزمایشات، وجود دیوارهای داخلی کشتی، حفره ها، اتاقها و دهلیزها و همچنین وجود دو مخزن بزرگ استوانه ای را تأیید کرد. در این آزمایشها که به «رادار اسکن» یا «اسکن های راداری» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه ای بزرگ که هر کدام چهار متر و ۲۰ سانتی متر بلندی و هفت متر و بیست سانتی متر عرض داشته اند و به دور هر یک از آنها کمربندی فلزی نصب شده بود، در نزدیکی تنها در ورودی کشتی وجود داشته اند. در یکی از آزمایشات رادار اسکن که به درخواست استاندار استان آگری ترکیه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتی از سه لایه چوب به هم چسبیده تشکیل شده است. این سه لایه با مواد محکم چسبنده، بهم چسبیده بودند. 

 

 

 

 

قطعات كاملاً سنگی شده از قسمتهای چوبی كشتی كه آثار حجاری و برش خوردگی دارند. 


در سال ۱۹۹۱، یک عدد میخ پرچ فسیل شده با حضور ۲۶ نفر محقق در بقایای کشتی کشف شد. تجزیه و تحلیل ترکیبات این میخ وجود آلیاژهای آلومینیوم، تیتانیوم و برخی از دیگر فلزات را تأیید کرد. 

این در حالی است که گمان می رفت در زمان حضرت نوح، آهن و آلومینیوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسیده باشد. آیا ما نیازمند بازنگری در تاریخ استفاده و استخراج بشر از فلزات هستیم؟ 

  
لنگرهای کشتی هم کشف شد! 
بر بلندیهای تپه های اطراف محل کشتی، باستان شناسان چند جسم بزرگ حجیم سنگی یافتند که در بالای هر کدام سوراخی بزرگ تعبیه شده بود. این اجسام مثلثی شکل سنگی و نیمه صیقلی، شبیه به لنگرهای کشتی های باستانی بودند که «دراگ» نامیده می شدند. اینها در واقع ابزاری بودند که به علت وزن زیاد به جای وزنه یا لنگر به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب می شدند. چگونه و با چه نیرویی؟ دقیقاً نمی دانیم ولی حدس هایی در این زمینه وجود دارد. 

 

 ران ویت و همكارانش در كنار سنگ لنگر یافت شده

 

کشف شش وزنه یا لنگر کشتی، هر یک مجهز به سوراخی در بالای آن، حدس باستان شناسان را به یقین تبدیل کرد. این وزنه ها در فواصل متفاوت، ظاهراً به هنگام پهلو گرفتن کشتی به آب پرتاب شده بودند. 

اندازه کشتی نوح در کتاب مقدس ۳۰۰ ذراع یاد شده است.. واحد ذراع در مصر قدیم در زمان حضرت موسی(ع) برابر با ۵۲.۷ سانتی متر بوده است. با محاسبه این رقم، عدد ۱۵۸.۴۶ متر بدست می آید. 

طول کشتی مورد کاوش توسط دو تیم مختلف در دو زمان اندازه گیری شد. رقم بدست آمده دقیقاً ۱۵۸.۴۶ متر را نشان می داد. این محاسبات، محققان را در ادامه کاوشها مصمم تر کرد… 

  
کتیبه ای که ادعای دانشمندان را اثبات کرد 
روایت است که حضرت نوح(ع) قبل از به زمین نشستن کشتی و فروکش کردن آب، پرنده ای را که باید مانند کبوتر یا کلاغ بوده باشد به بیرون فرستاد تا مطمئن شود خشکی نزدیک است یا نه. بار اول پرنده با خستگی به کشتی بازگشت و این بدان معنی بود که خشکی در آن نزدیکیها وجود ندارد. بار دوم پرنده به کشتی باز نگشت و این آزمایش نشان داد که عمل لنگر انداختن نزدیک است. [در کتاب مقدس که گویا این روایت از آن نقل شده، آمده است حضرت نوح(ع) ابتدا یک کلاغ را می فرستد که از فرستادن کلاغ نتیجه ای نمی گیرد و بعد از آن کبوتری را می فرستد- انصاف] 

درست در دو کیلومتری شرق محلی که کشتی هم اکنون قرار دارد، دهکده ای وجود دارد که «کارگاکونماز» نامیده شده است. نام این دهکده ترکی را چنین ترجمه کرده اند: «آن کلاغ نه توقف می کند نه باز می گردد.» [چارلز برلیتز در کتاب "کشتی گمشده نوح" (ترجمه احمد اسلاملو) نام این محل را "جایی که کلاغ نمی نشیند" ترجمه کرده است- انصاف] 

محل کنونی کشتی در دل کوههای آرارات از گذشته های دور، به منطقه هشت معروف شده و دره پایین منطقه، محله هشت نام گرفته است. چرا؟ [در کتاب "کشتی گمشده نوح" آمده نام این منطقه به «تمانین» (
Temanin) معروف است که به معنی «هشت» است. شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که "نوح در همان محلی که کشتی به زمین نشست قریه ای بنا کرد و نام آن را قریه «ثمانین» (هشتاد) گذاشت." همانطور که می بینیم بین کلمات «ثمانین» (هشتاد) و «تمانین» (هشت) از نظر شکل و معنی شباهت زیادی وجود دارد- انصاف] 

در نزدیکی محل فرود کشتی در بالای تپه، لوحه ای کشف شد که ادعاهای باستان شناسان را به طرز زیبایی اثبات کرد. کتیبه ای که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد. بر روی این تابلوی سنگ آهکی، در سمت چپ، تصویر رشته کوههایی دیده می شود که در کنار یک تپه و سپس یک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، یک تصویر قایقی شکل با هشت نفر انسان کنده کاری شده است… در بالای سنگ کتیبه، دو پرنده در حال پروازند. کشف این کتیبه همگان را به شگفتی واداشت. [کتاب مقدس، سرنشینان کشتی نوح را هشت نفر ذکر کرده است. در روایات شیعه نیز تعداد هشت نفر و هشتاد نفر، هر دو نقل شده است- انصاف] در واقعیت موجود، کوه آرارات در سمت چپ، تپه ای در کنار آن و قله یک کوه آتشفشان در کنار تپه وجود دارد. 

 

 

 

کتیبه یافت شده منتسب به حضرت نوح (ع) 

پیامبر اسلام فرمود: « هنگامی که خداوند اراده کرد قوم حضرت نوح را هلاک کند، به نوح فرمان داد کشتی بزرگی بسازد. جبرئیل نیز با میخ‌هایی برای ساختن کشتی فرود آمد. در میان انبوه میخ‌ها پنج میخ ویژه بود که درخشش خاصی داشت و بر روی هر یک نام یکی از پنج نور مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین نقش بسته بود. 

حضرت نوح هر کدام را بر می داشت، میخ همچون ستاره‌ای در تاریکی شب می درخشید. هنگامی که میخ پنجم را برداشت، پس از درخششی، اشکی از آن جاری شد.
نوح از جبرئیل پرسید: « این میخ و اشک چیست؟»
جبرئیل در پاسخ گفت: « این میخ حسین بن علی است.»
حضرت نوح نیز هر یک را در یک طرف از کشتی کوبید. 

پیامبر فرمود: « در آیه « و حملنا علی ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوب‌های کشتی و منظور از « دسر » ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی حرکت نمی کرد.» 
منابع:
بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۲۲، حدیث ۱۴- امان الاخطار، ص ۱۰۷ و ۱۰۸ 

گزارش‌ باستان‌شناسی‌ شوروی‌ دربارة‌ کشتی‌ نوح 
بر اثر این‌ اکتشاف‌، ادارة‌ کلّ باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ برای‌ تحقیق‌ از چگونگی‌ این‌ لوح‌ و خواندن‌ آن‌، هیئتی‌ مرکّب‌ از هفت‌ نفر از مهمترین‌ باستان‌ شناسان‌ و اساتید خط‌ شناس‌ و زبان‌ دان‌ روسی‌ و چینی‌ را مأمور تحقیق‌ و بررسی‌ نموده‌ که‌ نام‌ آنها بدین‌ گونه‌ است‌: 

۱ ـ پرفسور سولی‌ نوف‌، استاد زبان‌های‌ قدیمی‌ و باستانی‌ در دانشکدة‌ مسکو. 

۲ ـ ایفاهان‌ خینو، دانشمند و استاد زبان‌شناس‌ در دانشکدة‌ لولوهان‌ چین‌. 

۳ ـ میشانن‌ لوفارنک‌، مدیر کلّ آثار باستانی‌ شوروی‌. 

۴ ـ تانمول‌ گورف‌، استاد لغات‌ در دانشکده‌ کیفزو. 

۵ ـ پرفسور دی‌ راکن‌ استاد باستان‌ شناس‌ در آکادمی‌ علوم‌ لنین‌. 

۶ ـ ایم‌ احمد کولا، مدیر تحقیقات‌ و اکتشافات‌ عمومی‌ شوروی‌. 

۷ ـ میچر کولتوف‌، رئیس‌ دانشکدة‌ استالین‌. 

 

 

این‌ هیئت‌ پس‌ از ۸ ماه‌ تحقیق‌ و مطالعه‌ و مقایسة‌ حروف‌ آن‌ با نمونه‌ سائر خطوط‌ و کلمات‌ قدیم‌ متّفقاً گزارش‌ زیر را در اختیار باستان‌ شناسی‌ شوروی‌ گذاشت‌: 

۱ ـ این‌ لوح‌ مخطوط‌ چوبی‌ از جنس‌ همان‌ پاره‌ تخته‌های‌ مربوط‌ به‌ کاوش‌های‌ قبلی‌، و کُلاًّ متعلّق‌ به‌ کشتی‌ نوح‌ بوده‌ است‌؛ منتهی‌ لوح‌ مزبور مثل‌ سائر تخته‌ها آنقدرها پوسیده‌ نشده‌، و طوری‌ سالم‌ مانده‌ که‌ خواندن‌ خطهای‌ آن‌ به‌ آسانی‌ امکان‌ پذیر می‌باشد. 

۲ ـ حروف‌ و کلمات‌ این‌ عبارات‌ به‌ لغت‌ سامانی‌ یا سامی‌ است‌ که‌ در حقیقت‌ اُمّ اللغات‌ (ریشة‌ لغات‌) و به‌ سام‌ بن‌ نوح‌ منسوب‌ می‌باشد. 

۳ ـ معنای‌ این‌ حروف‌ و کلمات‌ بدین‌ شرح‌ است‌: 

توسّل‌ حضرت‌ نوح‌ به‌ پنج‌ تن‌ علیهم‌ السّلام‌ و أسامی‌ آنها بر کشتی‌   «ای‌ خدای‌ من‌! و ای‌ یاور من‌!  به‌ رحمت‌ و کرمت‌ مرا یاری‌ نما!  و به‌ پاس‌ خاطر این‌ نفوس‌ مقدّسه‌: 

 مُحمّد 

  إیلیا (علیّ)  

شَبَر (حَسَن‌) 

 شُبَیْر (حُسَین‌) 

 فاطِمَه‌ 

 آنان‌ که‌ همه‌ بزرگان‌ و گرامی‌اند 

 جهان‌ به‌ برکت‌ آنها برپاست‌. 

 به‌ احترام‌ نام‌ آنها مرا یاری‌ کن‌! 

 تنها توئی‌ که‌ میتوانی‌ مرا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنی‌!» 


بعداً دانشمند انگلیسی‌: این‌ ایف‌ ماکس‌، استاد زبان‌های‌ باستانی‌ در دانشگاه‌ منچستر، ترجمة‌ روسی‌ این‌ کلمات‌ را به‌ زبان‌ انگلیسی‌ برگردانید، و عیناً در این‌ مجلّه‌ها و روزنامه‌ها نقل‌ و منتشر گردیده‌ است‌: 

 ۱ ـ مجلّة‌ هفتگی‌ «ویکلی‌ میرر» لندن‌، شمارة‌ مربوط‌ به‌ ۲۸ دسامبر ۱۹۵۳ م‌.

۲ ـ مجلّة‌ «استار انگلیسی‌» لندن‌، مربوط‌ به‌ کانون‌ دوّم‌ ۱۹۵۴ م‌.

۳ ـ روزنامة‌ «سن‌ لایت‌» منتشره‌ از منچستر، شمارة‌ مربوط‌ به‌ کانون‌ دوّم‌ ۱۹۵۴ م‌.

۴ ـ روزنامة‌ «ویکلی‌ میرر» تاریخ‌ یکم‌ شباط‌ ۱۹۵۴ م‌.

۵ ـ روزنامة‌ «الهدی‌» قاهره‌ مصر، تاریخ‌ ۳۰ مارس‌ ۱۹۵۳ م‌.

سپس‌ دانشمند و محدّث‌ عالیمقام‌ پاکستانی‌ حکیم‌ سیّد محمود گیلانی‌ که‌ یک‌ موقع‌ مدیر روزنامة‌ «أهل‌ الحَدیث‌» پاکستان‌ (و نخست‌ از اهل‌ تسنّن‌ بوده‌ و بعداً از روی‌ تحقیق‌ به‌ آئین‌ تشیّع‌ گرائیده‌) آن‌ گزارش‌ را به‌ زبان‌ اُرْدو در کتابی‌ به‌ نام‌ «إیلیا مرکز نجات‌ ادیان‌ العالم‌» ترجمه‌ و نقل‌ کرده‌ است‌.

آنگاه‌ مجلّه‌ «بذره‌» نجف‌ در شماره‌های‌ شوّال‌ و ذوالقعدة‌ ۱۳۸۵، سال‌ اوّل‌، صفحه‌ ۷۸ إلی‌ ۸۱ زیر عنوان‌: نامهای‌ مبارکی‌ که‌ حضرت‌ نوح‌ بدان‌ توسّل‌ جست‌، از اردو به‌ عربی‌ ترجمه‌ و نقل‌ کرده‌ است‌.

لازم به تذکر است که لوح بدست آمده هم اکنون در موزه واتیکان در "رم" قرار دارد.