۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

ویالون


در گذشته های دور یک پسر نروژی بود که قصد داشت در انستیتیوی موسیقی پاریس درس بخواند. وی آموزش ندیده بود و به رغم برخی توانایی ها و تلاش برای قبولی در امتحانات ؛ موفق به قبولی در کنکور دانشگاه نشد .

این جوان نروژی بسیار افسرده شده بود و بی هدف در اطراف محوطه انستیتیو گردش می کرد. همه پولهایش برای آمادگی امتحان صرف شده و آینده خوبی برای وی پیش بینی نمی شد . او با دیدن شادی دانشجویان ، بیشتر احساس ناراحتی کرد و سپس با ویولونی که در دست داشت زیر یک درخت شروع به نواختن کرد .

صدای غمگین و دلنشین ویولون وی در فضای انستیتیو طنین انداز شد . از شنیدن این صدا شماری از دانشجویان لذت می بردند و بتدریج گرد پسر جمع شدند . موسیقی زیبا داستان یک پسر و زندگی وی را بیان می کرد . بعضی ها کم کم به ساک ویولون پسر پولی انداختند . در همان وقت، مردی از آنجا می گذشت او نیز با تحقیر چند سکه جلوی پای پسر انداخت. پسر نمایش خود را قطع کرده و به آن مرد نگاهی نمود . پس از چند دقیقه، کمان را خم کرد و سکه ها را برداشت. به آن مرد گفت: آقا! پولتان را جا گذاشتید!

آن مرد پول را از پسر گرفت، اما دوباره به زمین انداخت و مغرورانه به پسر گفت : این پول مال تو است . خودت از روی زمین بردار . مردم از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدند و می خواستند این مرد بی ادب را بیرون بیندازند. اما در همین وقت، آن پسر نروژی روبه مرد کرد و با احترام گفت: آقا، از کمکتان سپاسگذارم. چند دقیقه پیش، من پول شما را از روی زمین برداشتم و اکنون لطفا شما این کار را برای من انجام دهید .

مرد نادان از شنیدن حرف پسر بسیار خجالت زده شد و در مقابل نگاه دیگران ، پول را برداشت و در جعبه ویولن پسر گذاشت و بسرعت ناپدید شد.

در این میان مردی که معلم انستیتوی موسیقی پاریس بود ؛ مراقب رفتار پسر بود و این موضوع توجه وی را جلب کرد و احساس کرد که چنین فردی که با افتخاراز حق خود دفاع می کند ، فرد گرانبهایی است. استاد پسر نروژی را به خانه برد و ویولن نوازی را به وی آموخت . به کمک استاد ؛ جوان نروژی چندی بعد در امتحان ورودی یکی از دانشگاه ها پذیرفته شد و در آینده شهرت زیادی بدست آورد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر