۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

مرگ چنین است

مرگ

مرگ
زندگی جاوید است و عشق فنا ناپذیر و مرگ تنها افق و چیزی نیست به جز حد دید ما
در ساحل دریا ایستاده ام
یک کشتی در کنارم بادبانهای سفیدش را در مفابل نسیم صبگاهی می گشاید و به سوی اقیانوس اب حرکت میکند
زیباست و نیرومند
ایستاده ام و ان را می بینم تا اینکه سرانجام همچون لکه ابری سفید در افق اویزان می شود
درست در جایی که اسمان و دریا باهم می امیزند
سپس کسی در کنارم می گوید ببین کشتی رفت
کجا رفته ؟ از دیدراس من خارج شده همین و بس
کشتی از نظر شکل و حجم درست به همان اندازهای است که در هنگام حرکت در کنار من بوده و کشتی قادر است وزن بارهای زندخه خود را به مقصد بندر مورد نظر دقیقا تحمل کند اندازه تقلیل یافته او در من است نه در او
ودرست در لحظهای که کسی در کنارم میگوید ببین کشتی رفت
چشمان دیگری هستند که به امدنش دوخته شده اند و صداهای دیگر حاضرند تا اماده فریاد شادی باشند
ببین کشتی می اید
و مرگ چنین است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر