۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

یک عاشقانه آرام

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by Nafi3 on 10/25/11

مگذار که عشق
به عادت دوست داشتن تبدیل شود
مگذار که حتی آب دادنِ گل های باغچه
به عادتِ آب دادن گل های باغچه تبدیل شود
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست
پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود ، پیوسته، خواهانِ نو شدن است ،
و دیگرگون شدن..

| نادر ابراهیمی - یک عاشقانه آرام |

 
 

Things you can do from here:

 
 

...

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 


آدم‌هایی هستن که این توانایی رو دارن همیشه باشن. بمونن. سعی در فراموش کردن‌شون، اشتباه محضه. یه جورایی مثل همون درس‌هایی که سال‌ها قبل توی کتاب‌های علوم خونده بودیم؛ مخلوط معلق جامد در مایع یا یه همچین چیزی.

این آدم‌ها شاید خیلی دور، خیلی نزدیک، ولی هستن. یه بارون، یه دست‌خط، یه نَفس، یه عکس، یه صدا، دوباره زنده‌شون می‌کنه. زنده‌شون می‌کنه تا خودشون و نگاه‌شون و همه‌ی خاطرات و بود و نبودشون حالا هی جلوی چشم‌هات رژه برن. هی برن و بیان. هی برن و بیان. برن و بیان.  

آدم‌هایی هستن که ته‌نشین می‌شن ولی حل نمیشن. یه جاهایی از زندگی، باید نوشت «لطفاً تکان ندهید.»


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

هانری کارتیه برسون

برسون در کتاب«لحظه قطعی» نوشته‌است:

«در عکاسی کوچکترین چیزها می‌توانند بزرگترین سوژه‌ها باشند، ویژگی‌های کوچک انسان می‌توانند به موضوعی مهم بدل شوند

۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

گذر زمان


گذر زمان خشمو از بین نمی بره 
به نفرت تبدیل می کنه 
که جنس پایدار تر و عمیق تر ی از  خشمه
برای فرو نشوندن خشم به چیزی  بیشتر از گذر زمان احتیاجه
اغوشی حرفی انگیزهای
هرچی

زنــدگـي يعنـــي چــه ؟


                سهراب سپهري
 
شب آرامي بود
مي روم در ايوان، تا بپرسم از خود
زندگي يعنـــي چــه ؟
مادرم سيني چايي در دست
گل لبخندي چيد ،هديه اش داد به من
خواهرم تکه ناني آورد ، آمد آنجا
لب پاشويه نشست
پدرم دفتر شعري آورد، تکيه بر پشتي داد
شعر زيبايي خواند ، و مرا برد،  به آرامش زيباي يقين
:با خودم مي گفتم
زندگي،  راز بزرگي است که در ما جاريست
زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنيا جاريست
زندگي ، آبتني کردن در اين رود است
وقت رفتن به همان عرياني؛ که به هنگام ورود آمده ايم
دست ما در کف اين رود به دنبال چه مي گردد؟
!!!هيچ
زندگي ، وزن نگاهي است که در خاطره ها مي ماند
شايد اين حسرت بيهوده که بر دل داري
شعله گرمي اميد تو را، خواهد کشت
زندگي درک همين اکنون است
 
زندگي شوق رسيدن به همان
فردايي است، که نخواهد آمد
تو نه در ديروزي، و نه در فردايي
ظرف امروز، پر از بودن توست
شايد اين خنده که امروز، دريغش کردي
آخرين فرصت همراهي با، اميد است
زندگي ياد غريبي است که در سينه خاک
به جا مي ماند
 
زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ
زندگي، خاطر دريايي يک قطره، در آرامش رود
زندگي، حس شکوفايي يک مزرعه، در باور بذر
زندگي، باور درياست در انديشه ماهي، در تنگ
زندگي، ترجمه روشن خاک است، در آيينه عشق
زندگي ، فهـم نفهميــدن هـاســت
 
زندگي، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است، جهاني با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساحت دل برگيريم
رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بکنيم
زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است
وزن خوشبختي من، وزن رضايتمندي ست
زندگي، شايد شعر پدرم بود که خواند
چاي مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهي ها داد
زندگي شايد آن لبخندي ست، که دريغش کرديم
زندگي زمزمه پاک حيات ست ، ميان دو سکوت
زندگي ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهايي ست
من دلم مي خواهد
قــدر اين خاطره را دريابيم.
 
سهــــراب سپهـــــري

۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

درخت زندگي

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via My Favorite Movies and Quotes by Nasrin Mohebbian on 10/13/11



فيلمي خاص ..عجيب..سمفوني مرگ و زندگي و ايمان و ...نمي تونم بگم چيزي بايد ديد...



Mrs. O"Brien: [voice over] The only way to be happy is to love. Unless you love, your life will flash by.
[silence]
Mrs. O"Brien
: [voice over] Do good to them. Wonder. Hope




تنها راه خوشبختي عشق ورزيدن ه. اگر عشق نورزي..زندگي به سرعت ميگذره.. با آدمها خوب باش...حيرت کن..اميد داشته باش..






Mr. O"Brien: I wanted to be loved because I was great; A big man. I"m nothing. Look at the glory around us; trees, birds. I lived in shame. I dishonored it all, and didn"t notice the glory. I"m a foolish man.


مي خواستم که همه دوستم داشته باشند چون عالي ام ..يه مرد بزرگم.


من هيچي نيستم.به تمام شکوهي که اطرافمون رو فراگرفته نگاه کن..درختها..پرندگان.. من تو شرم زندگي کردم..من به همشون بي احترامي کردم..و اصلا متوجه اين همه شکوه نشدم..من مرد احمقي بودم.


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

سیلی

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via صراحی by rooderavi on 9/24/11





تصویر آشنای کتاب‌های درسی، عکسی‌ست از آلفرد بعقوب‌زاده. خـالق این عکس، از عکاسان سرشناس جنگ و برنده جایزه معتبر ورلد پرس فتو که آثارش در مجلات تایم و نیوزویک به چاپ رسیده و شهرتی بین المللی دارد. او درباره این عکس می‌گوید:
در سال 1359 که 20 سال داشتم خودم را به جبهه‌ها رساندم برای عکاسی جنگ. در حال نبرد و پیشروی در میان نیروهای جنگ‌های نامنظم، از این پسر عکس گرفتم که ترسیده بود و آموزش نظامی هم نداشت و خیلی جوان بود و 13 سال داشت. دیدم خیلی ترسیده. رفتم به سمتش و او مرا بغل کرد و گریه کرد. گفتم خب جنگ همین است. گفت پدرم مرا آورده اینجا، و من 20 ساله سعی کردم دلداریش بدهم!
چند روز گذشت و مسوولین ستاد تبلیغات جنگ به من گفتند که: راستی آلفرد، این دوستت شهید شد.

مجله فرهنگی هنری تماشا-شهریور 1389


کاوه گلستان در جایی در مورد مستندهایش می‌گوید:

«من میخواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیاندازد.می‌توانی نگاه نکنی. می‌توانی خاموش کنی. می‌توانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتل ها. اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری. هیچ کس نمی‌تواند.»



فید صراحی



 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

اعدام در ملاء عام

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 


ملتی که کتاب نمی خواند باید تمام تاریخ را تجربه کند.


 
 

Things you can do from here:

 
 

هنوز برگاش سر بلند نکردن

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via گیس طِلا by گیس طلا on 9/27/11

داشتم می اومدم خونه دیدم یه نفر یه گلدون بزرگ گذاشته کنار سطل آشغال
به گلدون خیره شده بودم و احساس می کردم که برگاش دارن از شرم و خجالت می لرزن
گلدون بزرگتر از اون بود که بتونم بلندش کنم تا خونه بیارمش
از اون برگها بود که تو آب هم میشه نگهداریشون کرد
تمام ساقه هایش را با دست بریدم و همه را بغل زدم و اومدم خونه
تو خیابون همه یه بغل بزرگ، برگهای سبز در آغوشم نگاه می کردن
الان گذاشتمشون تو گلدون بلور سبز رنگم که گلهای نارنجی داره
نمی دونم می تونن دردی که کشیدن را فراموش کنن
اینکه یه نفر آدم را دوست نداشته باشه به اندازه کافی دردناک هست اما اینکه دور انداخته بشی مثل قتل می مونه


 
 

Things you can do from here:

 
 

.

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by Azadeh on 10/3/11

حـرف حـق مـی زنـی عـزیـزم،
ولـی بـایـد یـاد بـگـیـری هـر حـقـیـقـتـی رو تـو صـورت طـرف مـقـابـل تـُف نـکـنـی؛
روح و روان آدمـا از هـر حـقـیـقـتـی عـزیـزتـره
...
رضا کیانیان . در فیلم چتری برای دو نفر

 
 

Things you can do from here:

 
 

زن ... مرد ... دیوار شهوت

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by ‌میرهابیل on 9/12/11

در مقدمه کتاب ضیافت افلاطون که در زمان رییس جمهوری خاتمی به چاپ رسیده بود متنی وجود داشت که در چاپهای بعدی از روی این کتاب حذف شد. پاراگرافی از این مقدمه را در اینجا قرار می دهم:

" در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می شوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمار گونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخاب هم به اندازه شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس ، نه چیز دیگری ..چرا؟؟ چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد آن دیوار شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می دهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتن انسانی بنا می کنند و فرزندان سالم تربیت می کنند که تاب استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می یابند "

منبع : گودر - مصطفی سهرابی

 
 

Things you can do from here:

 
 

ببند عزیزم!

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 10/2/11

وقتی دارم با آب و تاب برات خالی بندی می کنم یه دفعه درنیا بگو "دروغ نگو".

بهم با ناز بگو "واقعا؟" تا من ذوق کنم و بگم "نه، می خواستم اذیتت کنم خره".

              کافیست کافی میکسی شوید!
              اشتراک در فید کافی میکس

 
 

Things you can do from here: