۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

درگذشت عزت الله سحابی؛ 'زندانی پرامید رفت'

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 


مسعود بهنود

روزنامه‌نگار

شاید هیچ کجا برای شناخت مهندس عزت الله سحابی به اندازه زندان مناسب نبود. همان جا که نزدیک بیست سال از عمر را گذرانده بود. با خلق و خوی زندان چنان آشنا شده بود که انگار در خانه خود است، و غریب این که در همان لباس زندان هم عز ت الله سحابی بود، درد می کشید و امید می فروخت.

از آخرین زندان که اطلاعات سپاه زندانبانش بود چنان شکسته بیرون آمد که تا هفته ها از شناخت این و آن عاجز بود. مرد زندان آشنا و همیشه امیدوار ابائی نداشت تا بگوید "دیگر نمی شود"، هفته بعد گفت "برای من نمی شود" و به سالی نرسیده بود که چشمان همیشه جست وجوگرش را به مخاطب دوخت و گفت "من می دانم می شود، همیشه راهی هست".

متولد ۱۳۰۹ بود، پس بیهوده نبود که پارسال شعری خواند که حکایت از شکستگی هشتادسالگان داشت، در همه عمر جز این چند هفته آخر که در اغما به سر می برد، اطراف را می پائید. از حوادث جهان و جامعه خود چندان خبر داشت که وقتی بعد انقلاب یکچند رییس سازمان برنامه شد متخصصان و دانش آموختگان آن دستگاه متعجب مانده بودند چرا که انگار سال ها با آن ها همکار بود و راز و درد عقب ماندگی را می شناخت و دلش برای آبادانی ایران می تپید.

تولد و جوانی

در خانه ای به دنیا آمد در سنگلج تهران که پدرش، دکتر یدالله سحابی، یک معلم و دانش آموخته فرانسه با سختگیری در تربیت فرزندان می کوشید و هر بامدادان همه اهل خانه به نماز ایستاده بودند. هماغوشی دین و علم.

در بیستمین زادروش به جرم حضور در جنبش دانشجویی مدافع نهضت ملی به زندان قصر رفت. اولین شکست را با سقوط دولت مصدق تجربه کرد، و این دور زندان و شکست او را شصت سال تعقیب کرد. و مدار زندگی او را ساخت، اما امید و اطمینان را از او نگرفت.


در سی سالگی اش، دهه چهل شمسی، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی و آیت الله طالقانی بنیان گذاران نهضت آزادی شدند و او از همان اول دبیر هیات اجرایی و کارساز جمع. همین موجب شد که بعد از خرداد ۴۲ راهی زندان شود با حکم شش سال حبس. سهم زندانش از دهه پنجاه شمسی ۵ سال بود، نزدیک انقلاب از زندان به در شد.

با تاسیس جمهوری اسلامی به جای مهندس بازرگان به دبیرکلی نهضت آزادی رسید و در دولت او به ریاست سازمان برنامه. بعد از دولت موقت از نهضت آزادی جدا شد؛ به عنوان نماینده تهران برای مجلس خبرگان قانون اساسی. در اولین دوره مجلس جدید هم برگزیده شد.

مرخصی مهندس عزت الله سحابی از زندان یک دهه نیجامید و در اواخر دهه شصت این بار به زندان وزارت اطلاعات رفت و بازجو و زندانبانش سعید امامی، معاون پرآوازه وزارت اطلاعات که نوشته اند از کشتن هیچ زندانی پروا نداشت. مرد زندان دیده و رنج کشیده و با درد آشنا، در آن زندان شکست. وقتی سعید امامی همچنان صیادی صید خود را در برابر دوربین تلویزیون نشاند، همه دیدند در چشمان مهندس سحابی فروغی نمانده و دارد علیه خود و یارانش اعتراف می کند. این اعترافات و چند فیلم دیگر دستمایه برنامه هویت در صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد که سعید امامی و حسین شریعتمداری برنامه ریز و پایه گذار آن بودند.

عزت الله سحابی

عزت الله سحابی در دولت موقت، رییس سازمان برنامه و بودجه بود

برنامه ای که به گفته مهندس سحابی اعلام رسمی دوره اختناق و تسلط امنیتی ها بر مقدرات کشور بود. این زندان وی را چندان شکسته کرد که در مراسم ختم دکتر عبدالحسین صدیقی، بهار ۱۳۷۰ همگان دیدند که سحابی کسی را نمی شناسد و مبهوت به این و آن نگاه می کرد. در حیاط خانقاه صفی علیشاه حاضران نه به روضه و مداحی، و نه به درگذشته عالی مقام، که بر این زنده می گریستند. شاید چنان که محمد مختاری گفت بر خود می گریستند.
اما همین مهندس سحابی چند سال بعد از خلاصی با تاسیس نشریه ایران فردا شروع کرد به نقد اقتصادی از اوضاع کشور نوشتن و جوانان را راه بردن. تا تابستان ۱۳۷۶ رسید و فرمان پدرش دکتر یدالله سحابی علنی گشت که از مبارزان و دلسوزان خواست، دلخوری ها را کنار بگذارند و برای انتخابات ریاست جمهوری آماده شود. مهندس سحابی، دکتر ابراهیم یزدی و دکتر حبیب‌الله پیمان توصیه آن پیر را که تنها مانده از نسل اول نهضت آزادی بود پذیرفتند و در دفتر شورای نگهبان نام نوشتند. شورای نگهبان به دبیری آیت الله جنتی همه را رد کرد.

دوره اصلاحات

محمد خاتمی و عزت الله سحابی

عزت الله سحابی اصلاح طلبان را به اعتدال دعوت می کرد

با پیروزی اصلاح طلبان و آغاز فضای باز آزادی، مهندس سحابی آن پیرسال و ماه بود که همه جا اصلاح طلبان را به نیک اندیشی و پرهیز از رقابت تند و اعتدال دعوت کرد و در همین احوال بود که به کنفرانس برلین رفت و باز طعمه دام شد و در بازگشت به زندان افتاد. چند ماهی به جرم دعوت اصلاح طلبان داخل و خارج کشور به اعتدال زندانی شد.

اما هفتاد سالگی او نباید چنان آرام می گذشت. در آخرین روزهای این دهه، اسفند ۱۳۷۹ بعد از آن که در جلسه شورای فعالان ملی مذهبی شرکت کرده بود دستگیر شد و چندی بعد به حکم قاضی حداد و توسط اطلاعات سپاه به جرم براندازی نظام جمهوری اسلامی بازداشت شد و مدت‌ها تحت شکنجه روانی قرار گرفت و به ۱۱ سال زندان محکوم شد. او خود این دورهٔ زندان از زندان‌های ۱۵ سالهٔ خود را سخت ‌ترین دوره دانسته است.

هم در این دوره، وقتی در بند ۳۲۵ جایی که خانه قدیمی سید ضیا الدین طباطبائی مالک اصلی باغ اوین بود در اتاق طبقه بالا زندانی بود با نویسنده این یادنامه همبند شد. این اتاق کوچک را به اعتبار آن که پیش از آن غلامحسین کرباسچی در آن جا حبس بود، زندانیان خوش ذوق به تلمیح "اتاق سران نظام" نام نهاده بودند. سحابی به متانت همیشگی، در نوشته روی در "نظام" را خط زده و زیرش نوشته بود "زندان". گفت ما سران زندانیم.

به هر گوشه این بند خاطره ها داشت، از اولین بار که در دوران پادشاهی همراه با آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری ، بیژن جزنی، مسعود رجوی، موسی خیابانی، فرخ نگهدار و بسیاری از نام آشنایان مبارزات سیاسی در آن بودند. برای زندانیان تازه آمده و جوان غنیمت بود که او تاریخ مجسم باز گوید. هر گوشه آن خانه زندان شده را با خاطره ای همراه کرد.

یکی از خاطرات نویسنده در آن زمان وقتی است که در موقع ملاقات زندانیان با خانواده هایشان دکتر یدالله سحابی را در نود چند سالگی فرتوت دید، با عصایی و راهنمائی آمده بود تا از فرزند دیدار کند و زندانبان به احترامش ایستاده بود. وقتی عزت الله سحابی وارد شد خندان و پدر را در آغوش گرفت صدای هق هق دکتر سحابی بلند شد. اما طرفه این که می گفت از هم کینه به دل نگیرید، همین است زندگی.

عزت الله سحابی

عزت الله سحابی طی یک ماه اخیر، در حالت کما بود

و این صحنه ای است که به گونه ای دیگر برای مهندس سحابی و هاله فرزندش امسال، درست ده سال بعد، تکرار شد. ماه پیش زمانی که بیماری عزت الله سحابی شدت گرفت، هاله سحابی زندانی بود و حاضر به دادن تعهدی دادستانی برای دریافت مرخصی و حضور بر بالین پدر نشد. محکم ایستاد که عمر پدر دست خداست و دست من نیست. و چنین بود که زندان به شرم دچار شد. هاله سحابی وقتی به بیمارستان رسید که دیگر مهندس در اغما بود و باز نمی شناخت کسی را. تا نیمه شبان دهم خرداد که بار هستی را بر زمین نهاد.

با مرگ عزت الله سحابی و در زمانی که دکتر ابراهیم یزدی نیز در مرخصی زندان و بر تخت بیمارستان است، و در حالی که دیگران از جمع ملی مذهبی ها نیز اگر نه در زندان به تبعید ناگزیر شده اند می توان گفت نسل دوم از نهضت آزادی، جمعی که خیال آن داشت که دین و اخلاق و حکومت را گره بزند پایان می گیرد.

تاریخ بشری می گوید در تحولات بزرگ اجتماعی و سیاسی، کمتر جای نواندیشان دین خالی بوده است. آیا نسل نو از جای دیگر جوانه خواهد زد. ایران سرزمین آزمودن همه آزموده هاست، ایرانیان هنوز نقش ها دارند که بر زندگی خود و بر صحیفه عالم بزنند.


 
 

Things you can do from here:

 
 

دستخط ناصر حجازی - فروردین 1390

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

اپرا وینفری الهه سیاه

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via Radiozamaneh by Maryam on 5/28/11

درحاشیه آخرین شو تلویزیونی اپرا وینفری در بیست و پنجم ماه مه‌
فروغ.ن.تمیمی
no

فروغ.ن.تمیمی- اپرا وینفری، تهیه‌کننده و مجری برنامه‌های تلویزیونی را پیامبر جنبش «توانمندی فردی» نامیده‌اند؛ زنی با صدایی گرم، چشمانی شاد و پرامید که با صبر، آرامش و البته هیجانی قابل درک، زیبا‌ترین یا دردناک‌ترین جزئیات روابط انسانی را در زندگی افراد مشهور و شهروندان عادی در معرض دید و قضاوت میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا می‌گذارد، با آن‌ها همدری می‌کند، درکنار آن‌ها می‌ایستد و در پی چاره‌جویی برمی‌آید.

 
او برای حل مشکلات مردم تابوشکنی می‌کند و گاه با شرح جزئیات دردناک زندگی‌اش، اعتماد و توجه قربانیان خشونت و تبعیض را برای بازگویی رنج‌های‌شان جلب می‌کند.
 
تلاش اپرا برای تحقق روابط دموکراتیک در «فضای عمومی» و «حوزه خصوصی» از طریق افشاگری و طرح مسائل در تمام زمینه‌های سیاسی و اجتماعی در شوهای تلویزیونی یکی از دلایل محبوبیت فوق‌العاده او در آمریکا و دنیا است.
اپرا وینفری پدیده‌ای منحصر به‌فرد در دنیای رسانه‌ها است؛ زنی با ویژگی‌های ناب؛ هم کاریزماتیک و صمیمی؛ هم صادق و صریح؛ هم مهربان و دلسوز؛ هم پرقدرت و شکننده.
او زنی با توانی جادویی است که با شیوه خاص خود موفق شد مفهوم دموکراسی را با درک واقعی از صداقت، اعتماد دوجانبه، تابوشکنی، آموزش عملی فواید صراحت و افشای حقایق به میان مردم ببرد. اپرا تا به امروز توانسته است درباره مواردی مانند همجنس‌گرایی، ایدز، خشونت خانگی، خشونت جنسی، اعتیاد و ده‌ها موضوع دیگر با صراحت و صداقت با مردم صحبت کند.
 
خلق احساس امنیت، همدردی، آزادی و رهایی در گفت‌وگوی‌های دونفره، جسارت در رو کردن رازهای زندگی خصوصی و اعتراف‌های فردی متقابل از ویژگی‌های منحصر به فرد مصاحبه‌های اپرا با مردم و شخصیت‌های مشهور است. آمریکایی‌ها از هر تیپ و دسته و رنگ در برنامه‌های او به خوبی‌ها، بدی‌ها و اشتباهات خود اعتراف می‌کنند، اشک می‌ریزند و البته می‌خندند.
 
اپرا وینفری با سه دهه کار شبانه‌روزی رسانه‌ای و فرهنگی توانست پیش‌داوری‌های مرسوم و تبعیض‌آلود علیه آفروامریکن‌ها در ایالات متحده را دگرگون کند. او به عنوان یک رل مدل و هم فعال اجتماعی در خدمت جنبش برابری‌خواهی زنان سیاه و رنگی در آمریکا است.
 
زندگی اپرا وینفری تلاشی بی‌وقفه برای بقا و ارتقا به جایگاهی درخور است؛ البته با سختکوشی و شعار خوش‌بینانه «خواستن توانستن» است. او نمونه‌ای موفق از تحقق «رویای آمریکایی» در کشوری است که تا چند دهه پیش ظاهر شدن آمریکایی‌های سیاه بر صفحه تلویزیون حادثه‌ای غیر معمول و درخور تامل بود، تبعیض نژادی رسمیت داشت  و حتی جان‌اف کندی رئیس‌جمهور دموکرات نمی‌توانست سامی دیویس، هنرپیشه و خواننده معروف سیاه را به مهمانی رسمی در کاخ سفید دعوت کند. دیویس حتی به خاطر عشقش به کیم نواک، هنرپیشه سفید و معروف ربوده و تهدید به مرگ شد.
 
باراک اوباما حداقل یک میلیون از آرای انتخاباتی خود را مدیون اپرا وینفری، مشهور‌ترین شخصیت تلویزیونی در ایالات متحده است.
از اپرا به عنوان بانفوذ‌ترین زن معاصر جهان نام می‌برند و شبکه خبری سی‌ان‌ان و مجله تایم او را قدرتمند‌ترین و با نفوذ‌ترین زن جهان می‌دانند.  او نخستین میلیاردر سیاه در دنیا و کسی است که شوی تلویزیونی‌اش از کانال‌های ۱۴۵ کشور در دنیا پخش می‌شود و روزانه میلیون‌ها نفر بیننده دارد.
 
در زندگی نامه اپرا وینفری به فهرست طولانی‌ای از خدمات هنری، فرهنگی، آموزشی و کارهای خیریه به مردم در آمریکا و دنیا برمی‌خوریم. او قادر است با شیوه‌ای خودمانی و راحت پای صحبت روسای جمهور، قهرمانان جهانی، ستاره‌های هالیوود، نویسندگان، کارگران زن و مرد، بزهکاران و قربانیان خشونت و تبعیض بنشیند و واقعیت‌ها و زیر و بم‌های خوب و بد زندگی افراد را در معرض دید و قضاوت دنیا بگذارد و نوعی روان- درمانی جمعی را به کار گیرد. او زنی است که به حق شایستگی دریافت لقب «روان‌شناس ملی» را دارد.
 
دوران کودکی
اپرا، ۵۷ ساله و فرزند ناخواسته زنی کارگر است. درشهر کوسیوسکو درایالت می‌سی‌سی‌پی به دنیا آمد. سال‌های اول زندگی را با مادر و مادربزرگش گذراند. مادربزرگ به حدی فقیر بود که برای نوه‌اش لباس‌هایی از پارچه گونی مواد غذایی می‌دوخت. همبازی‌هایش با بی‌رحمی تمام او را به خاطر سر و وضعش مسخره می‌کردند، اما فقر تنها تراژدی زندگی او نبود. خود اپرا بعد‌ها در یک شوی تلویزیونی در سال ۱۹۸۶ هنگام بحث خشونت جنسی اعتراف می‌کند که در نبود مادر خدمتکارش، مردان فامیل و آشنا در کودکی به او تجاوز کرده‌اند. با این همه اپرا توانست در مدرسه شاگرد خوبی باشد و در ۱۳ سالگی از دبیرستان محل تحصیل خود بورس تحصیلی بگیرد.
اپرا سرانجام از خانه‌ای که درآن اغلب مورد سوء‌استفاده جنسی قرار می‌گرفت فرار می‌کند. در ۱4 سالگی باردار می‌شود، اما پسرش پس از تولد می‌میرد. سرانجام مادرش او را پیش پدرش به ایالت تنسی می‌فرستد و او موفق می‌شود باز به مدرسه برود و دختر درسخوانی شود.
 
مجری تلویزیونی
اپرا از‌‌ همان بچگی استعداد سخنرانی داشت و به گفته خودش این مادربزرگش بود که او را به حرف زدن در جمع تشویق می‌کرد. اپرا، دختر باپشتکار و سختکوش برنده بورسی شد که امکان پیشرفت بعدی را برایش فراهم کرد. پس از تحصیل در رشته ارتباط جمعی در دانشگاه تنسی توانست در یک شبکه رادیویی مخصوص سیاهان کار کند. سرانجام پس از سال‌ها کار در شبکه‌های مختلف تلویزیونی در سال ۱۹۸۳ به شیکاگو رفت. در این شهر عنوان مجری یک برنامه معمولی تلویزیونی انتخاب شد. این برنامه پس از مدتی یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی در شیکاگو شد.
 

اپرا را پیامبر درمانگر دردهای فردی و جمعی نامیده‌اند. اخیراً روزنامه لس‌آنجلس تایمز در مقاله‌ای ستایش‌آمیز او را خواهر، دوست و همکار مردم نامید. برای بسیاری از زنان سفید اپرا اولین زن سیاه بود که با او احساس دوستی و نزدیکی کردند

 
از جمله مصاحبه او با مایکل جکسون، ستاره موسیقی پاپ در سال ۱۹۹۳ بیش از یک‌صد میلیون بیننده داشت. اپرا در طول ۲۵ سال و با برگزاری بیش از پنج‌هزار شو در برنامه‌ای به نام «اپرا شو» معروف‌ترین چهره تلویزیونی آمریکا شد؛ برنامه‌ای باشرکت برگزیدگان جامعه و قربانیان تبعیض و نابرابری؛ برنامه‌ای که هم جدی و هم سرگرم‌کننده بود، اما در هر صورت با پیگیری در زمینه افزایش توانمندی فردی، شناخت و درمان آسیب‌های روانی و اجتماعی فعالیت می‌کرد.
یکی از اقدامات مهم او انتشار فهرست متهمان تجاوز به کودکان بود که در شناسایی و بازداشت این افراد مجرم تاثیر به‌سزایی داشت. به این ترتیب شوی اپرا وینفری توانست واقعاً در زندگی شهروندان آمریکایی و غیر آمریکایی جایی جدی پیدا کند و خود او هم به یک چهره جهانی تبدیل شود.
 
از کارهای تلویزیونی مهم اپرا اجرای مشترک مراسم کنسرت جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۴ با همکاری تام کروز، هنرپیشه معروف بود.
 
اپرا وینفری هم‌چنین یکی از هنرپیشه‌های فیلم معروف «رنگ ارغوانی» اثر استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۸۵ بود و برای بازی در این فیلم با آنجلیکا هوستن نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر شد.
 اپرا در سال۱۹۹۸ هم تهیه‌کننده و هم بازیگر فیلم «معشوقه» براساس رمان معروف نویسنده سیاهپوست تونی موریسون برنده نوبل ادبی بود.
 
اپرا را پیامبر درمانگر دردهای فردی و جمعی نامیده‌اند. اخیراً روزنامه لس‌آنجلس تایمز در مقاله‌ای ستایش‌آمیز او را خواهر، دوست و همکار مردم نامید. برای بسیاری از زنان سفید اپرا اولین زن سیاه بود که با او احساس دوستی و نزدیکی کردند. توجه اپرا به داستان‌های شخصی و زندگی خصوصی مردم جنبش جدیدی را در ژورنالیسم دیداری و شنیداری در آمریکا ایجاد کرد؛ جنبشی که بعد‌ها با ایجاد رسانه‌های اجتماعی روی شبکه اینترنت به شدت تقویت شد.
 
مهم‌ترین زن در دنیای رسانه‌ها زنی سیاه است که در خیابان بزرگ شده و به زبان مردم حرف می‌زند؛ زنی که واقعاً به خوشبختی اعتقاد دارد و آن را دست‌یافتنی می‌داند؛ زنی که توانسته با میلیون‌ها بیننده از سراسر دنیا ارتباط برقرار کند. اپرا وینفری موفق به دریافت جوایز متعدد از جمله جایزه Emmy و نخستین جایزه انسان‌دوستی «باب هوپ» در سال ۲۰۰۲ شد. در نظرسنجی عمومی سال ۲۰۰۵ نام اپرا وینفری به عنوان بزرگ‌ترین زن در تاریخ آمریکا ثبت شد. 


 
 

Things you can do from here:

 
 

Fwd: هنر متعهد

Sent to you by ali via Google Reader: هنر متعهد by sono on 5/11/11
ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ و خونریزی را بگيرد ، شاید نتواند از مرگ یک
کودک جلوگیری کند، ولي ميتواند كاري كند كه دنيا به آن فكر كند...‏
ژان پل سارتر