۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

.

برایم جای تعجب نبود که خسرو کشت یگیران را نقاشی کند. او اغلب
280
از جوانمردانی با من صحبت کرده بود که از جنوب تهران برخاسته اند.
مشهورترین آنها، که آخرین کشتی گیر بزرگ هم بود، غلامرضا
تختی ) 1930 - 1968 ( بود که از مدتها پیش عکس سیاه سفیدش را به من
نشان داده بود. به یکباره فهمیدم خسرو کیستی؛ او یک قهرمان است. او از
یک جنگ، از دکۀ میوه فروشی، از ازدواج مصلحتی، از دو سالانه های هنر
معاصر جان سالم بدر برده است. او آزاده مانده است، چه در لندن و چه در
تهران. او از هیچ چیز نمی ترسد، نه از بوسیدن خواهرزاده اش در عروسیِ
برادرش، و نه از ازدواج جدیدیش با یک زن انگلیسی- روسی بسیار زیبا
در یکی از سواحل تایلند. خسرو هم از دست وزارت ارشاد گریخت و هم
از دست گالری داران غربی که می خواهند او را در قالب یک نقاّش ایرانیِ
سرکش عرضه کنند. او فقط نقش خاص خود را بازی م یکند. او موفق شده
است کلیش هها را وارونه کند و نگاه متهم کنندۀ غرب را نسبت به ایران به
خود آن ها بازگرداند. در جمهوری اسلامیِ قرن بیست و یکم، هنرمندان جای
کشت یگیران را گرفت هاند و خسرو یک پهلوان تمام عیار ایران یاست.

خسرو حسن زاده

نقل  قول از کتاب  قدمت روی چشم
بعد خسرو سِری جدید نقاش یهای خود را به ما نشان داد:
«کُشت یگیران ». اوّلین بار بود که او مردان را نقاشی م یکرد، آ نهم چه
مردانی! در ایران، کشت یگیران نماد شرافت و مردانگی هستند. آنها را
«جوان-مرد » می نامند؛ بدنی عضلانی و قوی دارند ولی در عین حال فروتن
هستند. هرچند آن ها کمی هم لات هستند و مدام خوشگذرانی م یکنند
ولی پیرو آئین عیاری هستند، پشتیبان بیوه زنان و یتیما ناند و از زور
جسمانی و معنوی خود تنها برای نزدیک شدن به خدا استفاده م یکنند،
شاید مثل صوفی ها. آنها قهرمانانی از تبارِ اسطوره های عهد باستان هستند که
همواره در مقابل بی عدالتی بِپا م یخیزند. بعد از انقلاب، رژیم از هیچ کوششی
در جهت تضعیف این قهرمانانِ مردمی فروگذار نکرد زیرا م یخواست در
محل ههای فقیر بجای اقتدار پهلوان ها، اقتدار بسیجیان را جای گزین کند که
نه چندان زیبا هستند و نه عرفانی. فرهنگ زورخانه ای رو به افول است و دارد
به یک جاذبۀ توریستی تبدیل می شود، هرچند که قبور کشت یگیران بزرگ
هر جمعه شاهد ازدحام طرفدارانش هستند.

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

دیدن ≠ بودن!

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via مینی مالیده by کافی میکس on 8/14/11

این روز‌ها اختر‌شناس شده‌ام. می‌خواهم بگویم ستارهٔ عشقمان، سالهاست که خاموش شده است. ما فقط آن را روشن می‌بینیم.

اشتراک در فید مینی مالیده

Add to Google Reader or Homepage


 
 

Things you can do from here:

 
 

facebook

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via کافی میکس by کافی میکس on 8/24/11

حرف‌هایت را که لایک می‌زنند حسادت می‌کنم.
حرف‌هایشان را که لایک می‌زنی حسادت می‌کنم.
تا کنون هیچگاه اینچنین احمقانه حسود نبوده‌ام.

هنوز هم از علاقه‌مندی‌هایم هستی
ولی یک روز پاکت می‌کنم
پاکت می‌کنم
از
این
دیوار
لعنتی!

              کافیست کافی میکسی شوید!
              اشتراک در فید کافی میکس

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

عبور از عن

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via نسوان مطلقه معلقه by نسوان on 8/16/11

خواب می دیدم، در جاده ای می رفتم تا به  نقطه ای رسیدم که جاده در فاضلاب  و گنداب انسانی فرو می رفت. چاره ای نبود، منطق خواب حکم می کرد، برای رسیدن به مقصد باید از میان کثافت رد می شدم.با تردید و دو دلی و حالت تهوع پایم را میان عن چسبنده و بد بو گذاشتم.گنداب مرا در خود کشید؛ هر چه جلو تر می رفتم بالا تر می آمد. به سختی  سعی می کردم از میان  گه  و مدفوع  عبور کنم، عن تا سینه ام بالا آمده بود و هر قدم که بر می داشتم بیشتر فرو می رفتم .  می ترسیدم که  غرق بشم اما  درست در عمیق ترین نقطه شیب شکست و من کم کم از میان آن گنداب عفن و کثافت  بالا آمدم و به آن سر جاده رسیدم. وقتی دوباره روی خاک قدم گذاشتم سراپایم آلوده به کثافت بود. برگشتم و اطرافم را نگاه کردم. آدمهای دیگه رو دیدم که هر کدام در مرحله ای از عبور از میان آن گنداب بودند. بعضی ها زود تر از من رسیده بودند، بعضی ها آن  میان داشتند دست وپا می زدند. با خودم فکر کردم، شاید غرقه شدن در کثافت بخشی از راه بوده است… از خواب پریدم.

***

مدتها به این خواب فکر می کردم، می دانستم که حتما معنایی دارد.مدتها طول کشید تا فهمیدم که آن عن خود "من " بود. من قبل از آنکه به گوه کشیده بشم ،برای خودم عنی بودم . آنقدر که وقتی کسی گریه می کرد بجای آنکه دستمال کاغذی تعارفش کنم، نصیحتش می کردم . آنقدرکه فکر می کردم که  با بقیه آدمها فرق دارم، آن قدر که راحت قضاوتشان می کردم و زشت ترین حرفهای دنیا را توی صورتشان تف می کردم و اسم این کار را صراحت می گذاشتم، آنقدر که هرگز فکر نمی کردم که هر کلمه ای می تواند دشنه ای شود وقتی یک نفر زخمی است، همان طور که هر لبخند می تواند رشته ای شود و نجات دهد روح آدمی که افتاده است. حق داشتم ، دست روزگار هنوز به صورتم سیلی نزده بود. هنوز نیفتاده بودم ، همه چیز مطابق برنامه پیش می رفت و من همه ی این را به حساب فضیلت های خودم می گذاشتم ، غافل از آنکه وقتی کشتی غرقه در گردابها شود ،از بقیه هیچ بیشتر ندارم .  تا آنکه  بالاخره کشتی شکست ومن مجبور شدم  برای نجات خودم دست  و پا  بزنم و ببینم که همه ی آن چیزی که روزی با افتخار هویت خودم می دونستم ،چیزی به جز  دریاچه ای از عن نبوده است.

گاه گداری در مسیر آدمهایی می بینم که  خیلی "عن" هستند .دستشان به کمرشان است و مردم را پند و اندرز می دهند، از روی کتاب حرف می زنند ، مزخرف می گویند ، می رنجانند، مغرورند، پر حرفند، قاطعند، نه آنکه آدمهای بدی باشند، فقط هنوز دست روزگار کشیده را توی صورتشان نزده است، هنوز خانواده شان از هم نپاشیده ، هنوز بچه شان نمرده ، هنوز مجبور نشده اند به دزدیدن نان از توی سطل آشغال فکر کنند ، هنوز با شکستن ، با فرو ریختن ، با دردهای بی درمان آشنا نشده اند ؛ با حیرت وگیجی غریبه اند ، روح شان اتو کشیده و تمیز است و آنها به تمیزی روحشان می بالند .هرگز فکر نمی کنند که دو تا پیچ جلو تر ممکن است تا چانه در گوه فرو روند .فکر می کنند که  این دست اتفاقات برای آدمهای ملنگ و بی فکر می افتد و آنها تافته ی جدا بافته اند. از کنارشان لبخند زنان عبور می کنم این روزها،  ته دلم می گویم عجب "عنی "است!  آنها مرا یاد گذشته ی نه چندان دوری می اندازند که خودم هم عن کاملی بودم.خنده ام می گیرد از لاف زدن هایشان،از دعوی بی معنی شان. برایشان دعا می کنم که زود تر از عن وجودشان ( من وجودشان) عبور کنند. آنها مرا با انگشت به هم نشان می دهند و به لباس های کثیفم می خندند ، من  هم در دلم به  توهم پاکی آنها می خندم.خوشحالم که این پیچ را پشت سر گذاشتم. اگرچه هنوز هم دست و پایم گهی است، اولین باران که بزند پاک خواهم شد. طیب و طاهر ،پاک تر از روزی که از شکم مادر زاده شدم.



 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

koala family

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

تنت

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via روزبه by روزبه on 8/8/11

وقتی‌ که چشمهایت محو میشود

لبها چه بی‌ پروا

نقطهٔ صفر مرزی تنت را نشانه میروند

از کشاله تا آخرین مهرهٔ کمر

دیوار چین است

به گرداگرد مرز‌های لذت بدنت

و من همان جهانگرد خسته‌ام

که بدون عینک مطالعه

خط به خط تنت را از بر می‌کنم


 
 

Things you can do from here:

 
 

آنطرف دیوار ذهن ...

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via سایه روشن by sayehroushan on 8/11/11

 

 

 

دلم می خواهد  روزی که  به سن پیری رسیدم ،

نزدیکی های خانه ام کافه ای  باشد  دنج  و  آرام ،

هر بعد از ظهر  بروم آنجا  بنشینم  برای  خودم  چای و  کیک  سفارش بدهم ،

و گاهی  هم  قهوه ای  تلخ ،

و شروع  کنم  به  داستان نوشتن .

از  پسرکی  بنویسم که  روزی  دلباخته  دختری بود ،

که هر  چه  خواست به  او بگوید  دوستش  دارد  مجالی  پیدا  نکرد برای  بیان  این  کلمه ...

 

 


 
 

Things you can do from here:

 
 

بازخوانی مطرود 37

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via Matroud on 8/15/11

دختر از خدا خواست وقتی با عشقش تنهاست مراقبش باشد تا خطایی نکند، خدا فرشته ‏ای همراه دخترک فرستاد. پسر به فرشته دل باخت و رفت.
مشترک وبلاگ مطرود شوید.

 
 

Things you can do from here:

 
 

بله...اینطوریاس

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by amiriii on 8/9/11

افسردگی بهایست که آدم برای شناخت خود می پردازد،‌هر چه عمیق تر به زندگی بنگری به همان مقدار هم عمیق تر رنج می کشی((نیچه))

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

CUTE KITTEN by Wolf Ademeit

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via 500px: Popular photos+ on 8/14/11



CUTE KITTEN by Wolf Ademeit


out of my series ANIMALS COLOR… last saturday I spent 3 hours to watch this still nameless kitten… it moved very quickly and I did some shoots from this difficult low position… only one time I got this eye contact maybe for a quarter of a second…




 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

:)

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by ramin on 8/4/11

برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی ...

نترس گردوی کوچک !

آنچه سیاه می شود روی تو نیست، دست آنهاست . . .

 
 

Things you can do from here:

 
 

:|

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by Mohsen on 8/7/11

یک روزی می‌رسد که آدم دست به خودکشی می‌زند، نه این‌که یک تیغ بردارد رگش را بزند. نه!
قیدِ احساس‌اش را می‌زند.
چارلز بوکوفسکی

 
 

Things you can do from here:

 
 

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهداندوه پنهان

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via Rosita on 8/12/11

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد
اندوه پنهان شده در لبخندت را،عشق نهان در عصبانیتت را و معنای حقیقی سکوتت را...

(نمیدونم از کیه)

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

.

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

by shima on 7/29/11

گذر زمان خشمو از بین نمیبره
به نفرت تبدیل میکنه
که جنس پایدارتر و عمیق‌تری از خشمه
برای فرونشوندن خشم به چیزی بیشتر از گذر زمان احتیاجه
آغوشی,حرفی,انگیزه‌ای
هرچی...

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

IL YA LONGTEMPS QUE JET AIME- I've Loved You So Long

image.jpeg

 یک  باغ زیر بارون هم خیلی اروم و هم خیلی نارحت کننده ست
مامان وقتی که من از تو دور هستم  همچین احساسی دارم
لبخند تو اسمان رو روشن می کنه و منو هم خیلی خوشحال
اگر  یک روز قرار شد تو بمیری بذار بعد از مرگ من
پسردوست داشتنی تو پیر