۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

بيش از اينها






بيش از اينها
آه آري
بيش از اينها مي توان خامش ماند
مي توان ساعات طولاني
با نگاهي چون نگاه مردگان ثابت
خيره شد در دود يك سيگار
خيره شد در شكل
يك فنجان
در گلي بيرنگ بر قالي
در خطي موهوم بر ديوار
مي توان
بر جاي باقي ماند
در كنار پرده ‚ اما كور ‚ اما كر

مي توان فرياد زد
با صدايي سخت كاذب سخت بيگانه
دوست مي دارم
مي توان در بازوان چيره ي يك مرد
ماده اي زيبا و سالم بود
با تني چون سفره ي چرمين
با دو پستان درشت سخت

،مي توان دربستر يك مست
يك ديوانه ‚ يك ولگرد
عصمت يك عشق را آلود
مي توان با زيركي تحقير كرد
هر معماي شگفتي را

مي توان به حل جدولي پرداخت
مي توان تنها به كشف پاسخي بيهوده دل خوش ساخت
پاسخي بيهوده آري پنج يا شش حرف
مي توان يك عمر زانو زد
با سري افكنده در پاي ضريحي سرد
مي توان
در گور مجهولي خدا را ديد
مي توان با سكه اي نا چيز ايمان يافت
مي توان در حجره هاي مسجدي پوسيد
چون زيارتنامه خواني پير
مي توان چشم ترا در پيله قهرش
دكمه بيرنگ كفش كهنه اي پنداشت
مي توان چون
آب در گودال خود خشكيد
مي توان در قاب خالي مانده يك روز
نقش يك محكوم
يا مغلوب
يا مصلوب را آويخت
مي توان با نقشهايي پوچ تر آميخت
ميتوان همچون عروسك هاي كوكي بود
با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد
مي توان در جعبه اي ماهوت
با تني انباشته از كاه
سالها در لابلاي تور و پولك خفت
مي توان با هر فشار هرزه ي دستي
بي سبب فرياد كرد و گفت
آه
من
بسيار
خوشبختم
afsoon_kh@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر