۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

زندگی شاید یک خیابان درازست ...




زندگی شاید یک خیابان درازست
که هر روز زنی با زنبلی از ان می گذرد
زندگی شاید ریسمانی است که مردی با ان خود را از شاخه می اویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر می گردد
یا عبور گیج رهگذر باشد
که کلاه از سر برمی دارد و به رهگذری
دیگر لبخند ی بی معنی می گوید
صبح بخیر
زندگی شاید ان لحظه مسدودی است که نگاه من در نی نی چشمان تو
خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من ان را با ادراک ماه
و بادریافت ظلمت خواهم امیخت
اه سهم من این است
سهم من اسمانی است که اویختن پرده ای ان را از من می گبرد
فروخ فرخزاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر