۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

گرفتن پول خرد




برای پرداخت پول دارو به قسمت جلو داروخانه جایی که یک نفر پیش از من در صف بود رفتم او دختری بود هفت ساله که یک شیشه دارو مسکن کودکان برروی پیشخان گذاشته بود او یک کیف کوچک سبز ه راه راه سفید رامحکم به سینه خود می فشرد ان کیف روزهای بچگیم رو بخاطر می اورد که در خانه مادر بزرگ لباسهای بزرگتر ها رو که مزین به جواهرات و کلاه و شال گردن بود می پوشیدم وبه هر کسی که حرفم را گوش می داد حرفهای بزرگترها را می زدم هیجان روزی را به خاطر می اورم که تکه ای کاغذ دلار مانند را به کسی دادم و او مقداری سکه واقعی به من داد تا در کیف پول خرد استثنایی خودمبگذارم و با چشمکی به من گفت بقیه اش مال خودت
در این هنگام صندوقدار دارو دختر کوچلو رو داد و ان دختر با حالت لرزان بک اسکناس یک دلاری و مقداری پول خرد از کیفش بیرون کشید و قتی پولهایش را می شمرد سرخی صورت اورا دیدم و متوجه شدم که یک دلار کسر دارد و با یک چشمک سریع به صندوقدار یک اسکناس یک دلاری روی پیشخان سر دادم و بااشاره به او فهماندم حساب دخترک را تصفیه کند بچه پولخردهای شمرده خود را در کیف پول خردش ریخت بسته اش را برداشت و از در بیرون رفت
وقتی که به سوی اتومبیلم میرفتم احساس کردم پیراهنم کشیده می شود روبرگرداندم و دیدم ان دختر است که با چشمهان قهوه ای درشتش به بالا به صورت من نگاه می کند او لبخندی زد و برای لحظه ای طولانی دستهایش را به دور پاهایم قرار داد سپس دست کوچکش را دراز کرد دستش پر از سکه بود و اهسته گفت متشکرم
پاسخ دادم قابلی ندارد به او تبسمی کردم چشمکی زدم و گفتم بقیه اش مال خودت باشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر