۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

کی اولین بوسه رو تجربه کردی؟




کی اولین بوسه رو تجربه کردی؟
یادت میاد؟
یه روزی وقتی از زندگی و کار خسته ای ، وقتی غرقاب زندگی در خود محو ات کرده ، وقتی داری به اعداد و ارقام و ترازنامه زندگیت فکر می کنی ، وقتی کارهای عادی روزمره رو انجام می دی ، یهو یه آهنگی ، یه ترانه ای ، یه طعمی ، یا یه بو و حتی شاید یه مدل نوری ، تورو از جا بلند می کنه و می بره به اون سوی خاطره ها. جایی که اولین بوسه زندگی ات رو تجربه کردی.
خاطره اولین بوسه چیزیست که با گذر زمان و زندگی محو نمی شود. یه جایی یه گوشه ذهن برای خودش عین یه بچه گربه کز می کند و هر از گاهی ناگهان وسط بی خبری انگار که دمش رو کشیده باشند می پره وسط فکرت و دیگه تا مدتی از ذهنت بیرون نمی ره. و اونوقت مهم نیست کجا هستی ، ممکنه وسط یه جلسه مهم کاری هستی ، ممکنه جلوی پدر یا مادرت نشسته باشی و اونها مشغول نصیحت کردنت باشند ، ممکنه در حال تحمل کردن بوسه ناشیانه و خشک همسرت باشی ، ممکنه بوی گل های مریم توی مجلس ترحیم این خاطره رو به یادت آورده باشه و یا
به هر حال هرجایی که باشی و مشغول هرکاری که باشی ، آدم مهمی باشی یا نه ، این خاطره تو رو به همراه خودش به یه جایی به دوری دوران نو جوانی می برد .
و تو با لبخندی محو بر چهره و با لب هایی که گویا همین الان مشغول مزه کردن خوشمزه ترین توت فرنگی های قرن باشند ، با نگاهی دوخته به روبرو اما خیره به دوردست ها به رویا فرو می روی.
رویایی که گویی حقیقتی حاضر و در حال تحقق می باشد. همه چیز از شروع اولین نگاههای شرم آلوده تا تب بعد از اولین تماس دستها ، همه و همه دوباره به یادت میاید. در تنت شور و انرژی و طراوت و تازگی نو جوانی را احساس می کنی ، قلبت دوباره با همان شدت می تپد، گویی میخواهد از سینه بیرون آید. دوباره انگشتهای یار را روی لبانت احساس می کنی ، همان گنگی خواب آلوده ، همان شک از درست بودن این کار و همان شوق چشیدن میوه ممنوعه.
من هنوز هم که هنوزه این آهنگ رو که می شنوم تمام این احساسات رو به یاد میآورم:
اگه حتی بین ما
فاصله یک نفسه
نفس منو بگیر
نفس منو بگیر
گاهی وقتی از زندگی روزمره خسته و دل آزرده می شم به یک گوشه تنها پناه می برم و یک نوار از خاطرات رو توی دستگاه ذهن ام می گذارم و شروع به تماشای هزار باره اون فیلم می کنم. و وقتی که تن پر استرس و دستهای لرزان و عصبی و نگاههای گریزان از مردم ام را با دیدن این فیلم ها آرامش می دم ناخودآگاه با لبخندی برلب به خودم می گم
خدا رو شکر برای به خاطر آوردن
و خدا رو شکر برای از خاطر بردن
afsoon_kh@yahoo.com
ادم که یاد گذشته هاش می یفته ..شاید روزی برگردم و متن رو کاملترش کنم نمی دونم تو یک متن مشه خیلی از بعدها رو نوشت
تا بعد که ...دلش پر غصه و غم می شه ..هرپرستو ای که باز می گرده قصه ای .. بقیه اش رو شما بهتر می دونید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر