۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

حیف زیبا ی های نیست که ترکشان کنیم



خیلی وقته که چمدونام بستم و منتظرم ولی حیف که همیشه ما از قطار جا می مونیم شاید این دفه که ما هم مسافر باشیم
نمی دونم تو این سفر چی می شه با خود برد تکه ای محبت مقداری صفا و یا کینه ای ابدی فقط می دونم خیلی دلم می خواد برم سفری بدون بازگشت
خدا کنه این دفه ایستگاهش رو اشتباه نرفته باشم خوب مرگ هم اغاز زندگی جدیدی است
تموم شد بهمین سادگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر