۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

باغبون کاغذی




چند وقت پیش بود که یک جا تو این دنیا به این بزرگی یک باغبابون دیدم که گلهای کاغذی اب می داد یادم درست نیست که کجابود فقط یادم که باغبون باغ ما خیلی دلش گرفته بود بک روز که نشسته بود تا کمی استراحت کنه یک فرشته کوچلو امد کنارش نشست به اون باغبون باغ ما گفت شیر کوچلو چرا دلت گرفته باغبون قصه ما گفت اخ هرچی به این گلها اب می دم هیچ تاثیری نداره فرشته کوچلو گفت ببین جونم ادم بابد بدونه که اولا به چی اب بده و اونم چقدر
می دونی تو این دنیا به این بزرگی ادم خیلی چیزها گوناگون می بینه ولی وقتی دقت کنی می بینی که یک جورهایی همه چیز به هم شبیه هست
می دونه جرا ادمه دلشون می گیره چون وقتی به یک نفر محبت می کنن انتظار دارن که اون هم یک کمی از محبتهای اونا رو جواب بده و وقتی که اون جواب نمی ده ادمها احساس می کنن که تمام کاراشون پوچ و بی معنی است اگه یک روزی باطریهات خالی شد یاد من بیفت نگاه کن خدا با این بزرگش این همه ادم رو به دنیا می اوره همه ادمها روزی که به دنیا می یاد مثل یک کتاب نانوشته می مونن بعد این کتاب کم کم شروع می کنن توش چیز نوشتن خیلی از این چیزها رو بعضی ها فکر می کنن دیگران تو کتاب ما می نویسن ولی اشتباه هست هیچ کی تو کتاب ما چیزی نمی نویسه ما خودمون می نویسیم و تمام کتابها ممکن یک سر اغاز و یک انتها داشته باشن ولی همه شون با هم متفاوت هستند
می دونی خدا خیلی ادمها رو دوست داره اونها رو به دنیا می یاره بزرگشون می کنه و یک جورهایی دورا دور مواظبشون هست برای هر کدومشون هم دو فرشته نگهبان می گذاره ولی هیچکی یاد اون نمی کنه مثل اینکه اون وظیفش ولی دل خدا هیچ وقت نمی گبره می دونی چرا چون دلش خیلی بزرگه ولی ادمها این طور نیستن برای همین باید مواظب باشن می دونی ادم به ادم احتیاج داره ادم به اینکه یکی رو دوست داشته باشه ویکی هم اون رو دوست داشته باشه احتیاج داره هر بار که به یکی محبت کردی یادت باشه که تو قسمت اول رو اجرا کردی ولی قسمت دوم که اون هم جواب بده ممکنه هیچ وقت اتفاق نیفته برای همین باید یاد بگیری مثل خدا که محبت کنی بدون اینکه انتظار داشته باشی درست مثل عشق بدون ماکیت می مونه ولی ممکنه باطریهات خالی بشه برای همین باید بدونی که چقدر انرژی داری و همیشه محبت کنی و بگذری چون اگه وایستی سالهای سال شاید هیچ جوابی نیاد ولی اگه بری مطمن باش از یکی همون محبتی رو که دادی دریافت می کنی چون این قانون دنیا هست از هر دست که بدی از همون دست می گیری ولی اگه دلت گرفت می دونی باید قبلش خودت رو اماده کنی وقتی دل ادمها می گیره دلشون به درد می یاد اونوقت می خوان مخشون رو بکوبن به دیوار برای همین باید بدونی که چیکار بکنی همیشه یک چیزا کوچلو برای این مواقع داشته باش که می دونی باطریهات رو ژارژ می کنه مثلا برای خودت مهمونی بگیر یا یک چیز کوچلو قشنگ بخر یا اینکه برو جا ایکه بت روحیه می ده و موزیک دلخواتو گوش کنن ویا …. بعدش هم هرچی ادم درد بکشه به این مفهموم هست که قلبت داره بزرگ می شه ولی خیلی باید مواظب باشی که دلت نشکنه چون اگه شکست تا اینکه یکی پیدا بشه وجمش کنه ممکنه سالها طول بکشه اونوقت شاید بعضی تکه هاش گم بشن ودیگه هیچ وقت مثل اولش ممکنه نشه تازه ادمها تا یک سنی می تونن قلبشون رو جمع کنن بعد دیکه نمی شه
باغبونه یک نگاه به فرشته می کنه میکه از حرفهات سر دارنیوردم فرشته می گه اره می دونم چون من فرشته نیستم من هم یک ادم بودم که … از اون وقت تا حالا دیگه یادم رفته که با ادممها چه جوری صحبت کنم ادمه بلند میشه می ره بعد می گه می دونی ادمها همیشه بیشترین چیزی که دوست دارن رو ازهم بیشتر می رنجونن بهدش هم وقتی می فهمنن که دیگه همه چیز گذشته و همیشه چیزی رو که خیلی دوست دارن بدست می یارن خیلی زود از دست می دن یا خودشون یا اینکه دنیا ازشون می گیره این قانون دنیاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر