۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

دوست داشتن وشکست

داستان دوم من درمورد دوست داشتن و شکست است
من خوش شانس بودم که چیزهایی که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم من و همکارم هواز شرکت اپل رو تو گازاژ خونه پدر و مادر من وقتی بیست سال داشتم شروع کردم ما خیلی سخت کار می کردیم و به مدت 10 سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو میلیون دلاری که حدود 4 هزار نفر کارمند داشت ما جالب ترین مخلوق خودمون رو به بازار ارائه کردیم مکینتاش
یک سال از بعد از در امدن مکینتاش وقتی من فقط سی ساله بودم هیئت مدیره من رو اخراج کرد چطور ممکنه یک نفر می تونه از شرکتی که خودش تاسیس کرده اخراج بشه خیلی ساده
شرکت رشد کرده بود و یک نفر ی که فکر می کدیم توانایی خوبی برای اداره شرکت داشته باشه استخدام کردهبودیم همه چیز خوب پیش می رفت تااینکه بعد از یکی دوسال در مورد استراژی اینده شرکت من با اون اختلاف پیدا کردم
و هیت مدیره از اون حمایت کرد ومن رسما از شرکتی که خودم تاسیس کرده بودم رسما اخراج شدم
احساس می کردم کل دست اورد زندگی ام رو از دست داده بودم حدودا چند ماهی نمی دونستم چکار باید بکنم من رسما شکست خورده بودم و دیگه جام تو سیلیکال ولی نبود
ولی احساسی در وجود من شروع به رشد کرد احساسی که من اون رو خیلی دوست داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند احساس شروع کردن از نو شاید من اون وقت متوجه نشده بودم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات من تو زندگی بود
سنگینی موفقیت با سبکی شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملا ازاد بودم اون دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود در طول 5 سال بد من یک شرکت تاسیس کردم و یک شرکت بنام پیکسل و با یک زن فوق العاده اشنا شدم بعدا باش ازدواج کردم پیکسل اولین ابزار انیمیشن دنیا را بوجود اورد که الان موفقیت ترین استادیو تولید انیمیشن تو دنیا است در یک سیر خارقالعاده شرکت اپل شرکت من رو خرید و من دوباره به به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده تو شرکت من انقلابی در اپل ایجاد کرد من با زنم لارنس زندگی خوبی را شروع کردیم اگر من از اپل اخراج نشده بودم شاید هیچکدام از این اتفاقات نمی افتاد این اتفاقات مثل دارو تلخی بود که به یک مریض می دن ولی مریض واقعا به اون احتیاج داره بعضی وقتها زندگی مثل سنگ تو سر شما می کوبه ولی شما ایمانتون رو از دست ندین من مطمئن هستم تنها چیزی که باعث شد من تو زندگی همیشه در حال حرکت باشم این بود که من کاری رو انجام می دادم که واقعا دوستش داشتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر