۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

اگرعمر دوباره داشتم





اگر عمر دوباره داشتم
اگر عمر دوباره داشتم مى كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم. همه
چيز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر م ىشدم. فقط
شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهميت كمترى به
بهداشت مىدادم. به مسافرت بيشتر مىرفتم. از كوههاى بيشترى بالا م ىرفتم
و در رودخانه هاى بيشترى شنا م ىكردم. بستنى بيشتر م ىخوردم و اسفناج
كمتر. مشكلات واقعى بيشترى مى داشتم و مشكلات واهى كمترى. آخر،
ببينيد، من از آن آدمهايى بود هام كه بسيار محتاطانه و خيلى عاقلانه
زندگ ىكرد هام. ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ
سرخوشى داشت هام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر
م ىداشتم. من هرگز جايى بدون يك دماسنج، يك شيشه داروى قرقره، يك
پالتوى بارانى و يك چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك تر
سفر م ىكردم.
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه م ىرفتم و وقتِ خزان
ديرتر به اين لذت خاتمه م ىدادم. از مدرسه بيشتر جيم مى شدم. گلول ههاى
كاغذى بيشترى به معل مهايم پرتاب مى كردم. س گهاى بيشترى به خانه
م ىآوردم. ديرتر به رختخواب مى رفتم و م ىخوابيدم. بيشتر عاشق م ىشدم.
به ماهيگيرى بيشتر م ىرفتم. پايكوبى و دس تافشانى بيشتر م ىكردم. سوار
چرخ و فلك بيشتر مى شدم. به سيرك بيشتر م ىرفتم.
در روزگارى كه تقريبًا همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت
اوضاع م ىكنند، من بر پا مى شدم و به ستايش سهل و آسا نتر گرفتن اوضاع
م ىپرداختم. زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى گويد
«. شادى از خرد عاقلتر است
اگر عمر دوباره داشتم، ُ گلِ مينا از چمنزارها بيشتر م ىچيدم.
دان هرالد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر