۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

مرگ واقعیت مفید و هوشمند زندگی

داستان سوم من در مورد مرگه
من زمانیکه 17 سالم بود یک جایی خوندم که اگر هر روز جوری زندگی که انگار ان روز اخرین روز زندگی تون باشه یک روز این نظر به حقیقت تبدیل میشه این جمله روی من تاثیر گذاشت اون موقع به مدت 37 سال هر روز من وقتی تو اینه نگاه می کنم از خودم می پرسم اگر امروز اخرین روز زندگی من باشه ایا بازم کارهایی که امروز قرار انجام بدم رو انجام می دم یا نه هر موقع جواب این سوال نه باشه من می فهمم که تو زندگی به یک سری تغییر احتیاج دارم بخاطر داشتن اینکه تو زندگی بالاخره یک روزی تو زندگی خواهم مرد برای من به یک ابزار تو زندگی ام تبدیل شده بود که کمک می کرد خیلی از تصمیمات زندگی ام رو بگیرم چونکه تمام توقعات بزرگ از زندگی ام تمام غرور تمام شرمندگی از شکست در مقابل مرگ رنگی ندارند حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند من سرطان دارم ساعت 7.30 دقیقه صبح بود که من رو معاینه کردند یک تومور تو لوزمعده من تشخیص دادن من حتی نمی دونستم لورمعده چی هست و کجای ادم قرار داره ولی دکتری گفتند این نوع سرطان غیر قابل درمان هست ومن بیشتر از سه ماه زنده نمی مونم دکترا بمن توصیه کردند به خونه برم و اوضاع رو روبه راه کنم منظورشون این بود برای مردن اماده باشم و مسایل و چیزایی که در مورد زندگی قرار بود در ده سال بعد به بچه هایم بگم تو مدت سه ماه بشون یاداوری کنم این به به این معنی است که برای خداحافظی حاضر بشم من باون تشخیص تمام روز رو دسته پنجه نرم کدن و سه شب روی من ازمایش کردن اونها یک اندوسکوپ رو تو حلق من فرو کردن که ار معده من می گذشت و داخل لوزمعده می شد همسر می گفت که وقتی دکتر نمونه رو زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کرد چونکه اون گفت کمیاب ترین نمونه سرطان هست که تابحا ل دیده وقابل درمان است مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است هیچکس دوست نداره که بمیره حتی اونهایی که می خواهند بمیرند و به بهشت وارد بشن ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک زندگی همه ماست شاید مرگ بهترین اختراع زندگی ام باشه چون مامور ایجاد تغییر تحول
مرگ کهنه ها رو ازمیان برمی داره و راه رو برای تازههای زندگی باز می کنه یادتونباشه زمان شما محدود ه پس:
زمانتون رو بازندگی کردن تو زندگی دیگران هدر ندهید
هیچ وقت تو دام غم و غصه نیفتید
و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما رو خاموش بکنه
واز همه مهمتر اینکه شجاعت این رو داشته باشید که احساس قلبی تون و ایمانتون پی روی کنید
موقعی که من در سن شما بودم یک مجله خیلی خوندنی بنام کاتالوگ کامل زمین منتشر می شد که یکی از پرطرفدارترین مجله های نسل ما بود این مجله مال دهه شست بود که اون موقع هیچ چیزی از کامپیوتر های ارزون قیمت نبود تمام مجله با دستگاه تایپ و قیچی دوربین پلوراید درست می شه شاید یک چیزی شبیه گوگل الان ولی 35 سال قبل از اینکه گوگل وجود داشته باشه در وسط دهه 70 اونها اخرین شماره کاتالوگ کامل زمین رو منتشر کرد اون موقع من هم سن الان شما بودم و روی جلد اخرین شمارشون یک عکس از صبح خیلی زود یک نقطه روستایی کوهستانی بود از اون نوعی که شما ممکنه برای پیاده روی کوهستانی خیلی دوست داشته باشید زیر اون عکس نوشته شده بود stay hungry stay fulish این پیام خداحافظی اونها بود وقتی اخرین مجله رو بیرون دادن stat hungry stay fulish

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر