۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

شام اخر




شام آخر
لئوناردو داوينچي هنگام كشيدن تابلوي شام آ خر دچار مشكل بزرگي شد :
مي بايست نيكي را به شكل عيسي و بدي را به شكل يهودا، از ياران مسيح
كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند، تصوير مي كرد. كار را نيمه
تمام رها كرد تا مدل هاي آرمانيش را پيدا كند.
روزي در يك مراسم همسرايي، تصوير كامل مسيح را در چهره يك ي از آن
جوانان همسرا يافت . جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره اش
اتودها و طر حهايي برداشت.
سه سال گذشت . تابلو شام آخر تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز
براي يهودا مدل مناسبي پيدا نكرده بود . كاردينال مسئول كليسا كم كم به او
فشار م يآورد كه نقاشي ديواري را زودتر تمام كند.
نقاش پس از روزها جستجو، جوان شكسته و ژنده پوش و مستي را در
جوي آبي يافت . به زحمت از دستيارانش خواست او را تا كليسا بياورند،
چون ديگر فرصتي براي طرح برداشتن نداشت.
گدا را كه درست نمي فهميد چه خبر است، به كليسا آوردند : دستياران
سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع، داوينچي از خطوط بي تقوايي، گناه و
خودپرستي كه به خوبي بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداري كرد.
وقتي كارش تمام شد، گدا، كه ديگر مستي كمي از سرش پريده بود،
چشم هايش را باز كرد و نقاشي پيش رويش را ديد و با آميزه اي از شگفتي
و اندوه گفت «! من اين تابلو را قبلأ ديد هام » :
: داوينچي با تعجب پرسيد «؟ كي »
سه سال قبل، پيش از آنكه همه چيزم را از دست بدهم . موقعي كه در
يك گروه همسرايي آواز مي خواندم، زندگي پر رويايي داشتم و هنرمندي از
«!!!! من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم
پائولو كوئيلو ، برگرفته از كتاب « شيطان و دوشيزه پريم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر