۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

نسل سوخته



نسل هاي سوخته
((
نسل شما خيلي جواني كرد. نسل من اصلاً جواني نكرده. وقتي 18 سالم شد، انقلاب شد و كوران شروع شد. چه من كه نگاه مثبتي به سيستم داشتم،چه كسي كه چپ بود و چه كسي كه ممكن است الان ايران نباشد ،ما هيچكدام جواني نكرديم!))

ابراهيم خان حاتمي كيا سلام!
جملات بالا قسمتهايي از آخرين مصاحبه ي چاپ شده تان در ((چلچراغ)) است. مصاحبه اي خواندني و به ياد ماندني. باز هم آن صداقت هميشگي كه در فيلمهايتان مستتر است بر زبانتان جاري است. باز هم خودتان هستيد و سعي نمي كنيد برايمان نقش بازي كنيد. سالهاست كه همين صداقتتان نمك گيرمان كرده است. سالهاست كه بخاطر صداقتتان حتي عقايد مخالفتان را با گوش جان پذيرا شده ايم و با شما همذات پنداري كرده ايم.
ابراهيم خان عزيز...صداقتتان به جاي خود، اما... لطفاً دوباره سعي نكنيد نسل خودتان را سوخته و پر پر شده نشان دهيد و نسل ما را خوشبخت و بارور شده...
ابراهيم خان... از شما سوال مي كنم... نسل شما خوشبخت تر بود يا نسل ما؟... در اوج روزهاي جوانيتان به خيابانها ريختيد و خواسته ي درونيتان را فرياد زديد و با يك تير دو نشان زديد... از يك سو شور و هيجان جوانيتان را ارضا كرديد و از سويي ديگر نظام طاغوت را سرنگون كرديد و به شعار استقلال آزادي كه مدتها سنگش را به سينه مي زديد جامعه ي عمل پوشاندید... مدتي بعد وقتي صحبت از دفاع از وطن شد بيدرنگ راهي جبهه ها شديد و كاري كرديد كارستان!
ابراهيم خان عزيز... تفاوت نسل من و تو از همينجا آغاز مي شود... نسل تو شور و هيجان داشت به همراه كلي اميد و آرزوها... آرزوهايي كه چندان دور از دسترس نمي نمودند... نسل تو مي جنگيد براي رسيدن به آرمانهايش... نسل تو همه چيز داشت... آرمان ، اميد و آرزو و ..........و قهرمان!
نسل من اما... برايم بگو آرمان نسل من چيست؟... قهرمان نسل من كيست؟... نهايت آرزوي ما كجاست؟
اميد حلقه ي مفقوده ي نسل من است...نسل من نسل روزمره گي است... نسلي است كه روز و شب را بيهوده تكرار مي كند بي آنكه بداند به دنبال چيست... مقصدش كجاست؟... به كجا مي خواهد برسد در اين وانفساي بيهوده گي؟... آيا مي داني بسياري از هم نسلان من آرزوي قلبيشان اين است كه دري به تخته بخورد و جنگي بشود و تيري بخورند و يك شبه از شر تمام مشكلات ريز و درشتشان خلاص شوند؟
سل من نسلي بي تفاوت است... همه مان نسبت به تمامي مسائل دور وبرمان بيخيال بي خياليم... برايمان مهم نيست كه ديروز چه بودیم... امروز چكاره هستيم و فردا چه بر سرمان مي آيد!... نسل من نسل سرگشتگي هاست.
ابراهيم خان عزيز... حرصم مي گيرد وقتي نسل تو از جواني كردن نسل من مي گويد... كجاي زندگي اين نسل معني جواني كردن مي دهد... نكند تو هم مثل خيلي ها سطحي نگر شده اي و به تيپ هاي آنچناني و چت بازي و وقت تلف كردن هاي آزار دهنده و صداي ايتس ايتس ماشين ها مي گويي جواني كردن؟ !
ابراهيم خان دوست داشتني.. نسل من نسل چراغ قرمز است... نسلي است كه مدتهاست پشت چراغ قرمز زندگي ايستاده است و در جا ميزند و به نظر مي آيد اين چراغ حالا حالاها خيال سبز شدن نداشته باشد... هر چند كه براي اين نسل چه فرقي مي كند... قرار است زمان بگذرد كه مي گذرد... چه پشت چراغ قرمز چه در بزرگراهي بي انتها... چون مي گذرد غمي نيست!
ابراهيم خان عزيز سالها پيش نويسنده اي دوست داشتني در كتابش اينگونه نوشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر