۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

زیباترین قلب

روزی مرد جوانی وسط شهری ايستاده بود و ادعا می كرد كه
زيباترين قلب رادر تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادی جمع شدند
قلب اوكاملا سالم بود وهيچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه
تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبی است كه تاكنون ديده اند
مرد جوان در كمال افتخار،با صدايی بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت
ناگهان پيرمردی جلوی جمعيت آمد و گفت: اما قلب تو به زيبايی قلب من نيست
مردجوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه كردند. قلب او با قدرت تمام می تپيد
اما پراز زخم بود. قسمتهايی از قلب او برداشته شده و تكه هايی جايگزين آنها
شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نكرده بودند و گوشه هايی دندانه دندانه
در قلب او ديده می شد. در بعضی نقاط شيارهای عميقی وجودداشت كه هيچ تكه ای آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهی خيره به او می نگريستند و با خود فكر می كردند كه اين پير مرد چطورادعا می كند كه قلب زيباتری دارد
مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره كرد و خنديدو گفت: تو حتماشوخی می كنی قلبت را با قلب من مقايسه كن. قلب تو،تنها مشتی زخم وخراش و بريدگی است
پير مرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد
اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی كنم. می دانی،هر زخمی نشانگرانسانی است
كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی ازقلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام.
گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه بخشيده شده
قرار داده ام. اما چون اين دوعين هم نبوده اند، گوشه هايی دندانه دندانه در قلبم دارم
كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از
قلبم را به كسانی بخشيده ام، اما آنها چيزی از قلب خود به من نداده اند
اين ها همين شيارهای عميق هستند. گرچه دردآورند، اما ياد آور عشقی هستند
كه داشته ام
اميدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و اين شيارهای عميق را با قطعه ای كه من در انتظارش
بوده ام، پر كنند. پس حالا ميبينی كه زيبايی واقعی چيست ؟
مرد جوان بی هيچ سختی ايستاد. در حالی كه اشك از گونه هايش سرازير می شدبه سمت پير مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بيرون آورد و با دستهای لرزان به پيرمرد تقديم كرد. پير مرد آن را گرفت ودر قلبش جای داد و بخشی از قلب پير و زخمی خود را در جای زخم قلب مردجوان گذاشت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر