۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

چرا وبلاگم را دوست دارم

حالا می تونم بنویسم تو وبلاگ خودم جایی که کسی دسرسی بش رو نداره جایی که هیچکس هیچ کس رو نمی شناسه ولی همه همدیگر رو می شناسن چون یک چیز مشترک دارن و اونم تنهایی جایی که قرار نیست هویت هیچکس فاش بشه جایی که میتونی هرچه دلت می خواد ببنویسی از دوست داشتنها از تنهایی از کمبودها واز ادمهایی که دوستشون داری
وبلاگستان شهر شیشه ای :
وبلاگ پنجرهای هست به ان نیمه های پنهان رسانه ای که ادمها اجازه می دهد به دور از قید و بندهای اجتماعی و قالبهای تکراری روزمره با لایه های پنهان روح یکدیگر سخن بگویند وبلاگستان شهری است که در ان هرکس در خانه خود نشسته است و به اختیار خود پنجرهای از درون به بیرون گشوده است
اینجا وبلاگستان است در اینجا می توان دید دنیا از دریچه نگاه یک نوجوان پرشور 17 ساله پر از شوق بودن است در اینجا می توان حرف زد بدون اینکه دهانت را ببویند مبادا گفته باشی دوستت دارم می شود تابوها را شکست میتوان با عینک واقع بینی به دنیا نگریست می نوان فهمید ایده الهای ما چقدر از واقعیت بزرگتر است اینجا می شود بلند بلند خندید می شود بلند بلند گریه کرد می شود دوست داشت دوست دید دوست بود دوست شد می شود تنهایی مشترک را باهم قسمت کرد می توان درد مشترک را با هم فریاد کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر