۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

وبلاگ خورشید خانوم

مال کسی بودن ترسناکه. آدم دلش می پکه. اتوبانارو می چرخه. منو نگاه می کنه و هی لباشو گاز می گيره. گوشه اتوبان نيايش 5 تا
اگه دلت می خواد دلش هری بريزه پايين و داغ بشه، وقتی که حواسش نيست ماشينو يهو بزن کنار خيابون و ببوسش. اگه می خوای هر چی که يادش رفته يادش بياد، يهويی دستاشو بگير و با دست چپت دنده رو عوض کن. اگه دلت می خواد از پيشت نره و بمونه باهات تو خيابونا دستاشو يه جوری نوازش کن که دلش بخواد همونجا با هات عشق بازی کنه. اگه دلت می خواد آروم بشه و همه چی از يادش بره بهش بگو سرشو بذاره رو پاهاتو براش Loreena McKennitt بذار و آروم آروم نازش کن. اگه دلت می خواد خواب از سرش بپره ورش دار ببرش کافی شاپ گاسپاريان تو خيابون قائم مقام و براش يه سيگار روشن کن. اما اگه دلت می خواد همه اون حال و هواها رو داشته باشه يهو ور نداری اين وسط آهنگ نسترن رو بذاری که هی بگه "تو دلت جای ديگه است نمی دونی به خدا" و اونم يه دفعه امر بهش مشتبه شه که آره دلش جای ديگه است و هزارتا فکر و خيال و دلتنگی بياد تو کله شو اصلا ديگه کاری نداشته باشه که اين آهنگ نسترن چه آهنگ مزخرفيه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر