۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

عروسک بودن یا نبودن

عروسک بودن يا نبودن ذهنم رو مشغول کرده. بحثمون يه جورايی که خودمون نفهميديم چه جوری رسيد به اينجا.
اصلا تغريفمون از عروسک بودن چيه؟ آيا اصلا عروسک بودن به کل نفی بايد بشه؟ حالا اومديم و خيلی بد بود. آيا بايد به اونی که دلش می خواد و خودش دلش خواسته عروسک باشه گير بديم که عروسک نباشه؟
از نظر من عروسک اون زنيه که هر کاری می کنه به خاطره مرد می کنه. همون مردی که براش خداست. آقاشون. يعنی اينکه اگه به خودش می رسه، هميشه به خاطر "اونه". اگه "اون" يه روز بهش بگه به خودت برس به خودش برسه، اگه يه روز گفت خودتو بپوشون خودشو بپوشونه. تمام فکر و ذکرش پسنديده شدن باشه. خودش رو يادش بره. لذت شخصيش از لذت بخشيدن به "اون" حاصل بشه. از نظر من عروسک کسيه که هميشه دلش می خواد اينطوری باشه. خوب آدم بعضی موقعها دلش می خواد به خاطر ديگری خودآرايی کنه، زندگی کنه، دلش می خواد مورد تحسين قرار بگيره. ولی آخه اين درسته که يه نفر هميشه اينطوری باشه؟ درسته که يه زن اصلا فرديت خودش رو ناديده بگيره؟ وجودش در بودن ديگری، و در تحسين ديگری معنا پيدا کنه؟
از وبلاگ خورشید خانوم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر