۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

چه خیالی چه خیالی




اهل كاشانم
پیشه ام نقاشی است
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی چه خیالی
می دانم...
پرده ام بی جان است
خوب می دانم حوض نقاشی من بی ماهی است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر