۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

درنای طلایی




در نای طلایی
به عنوان هنر اورگمی ( هنر ژاپنی کار دستی با کاغذ) در انسیتویی در شهر امریکا خواسته شد در نمایشگاهی شرکت کنم او تصمییم گرفت چندین کاغذ تا شده اماده درست کند درنا با خود بردارد تا به کسانی که در مقابل غرفه او می ایستد بدهد
قبل از ان روز اتفاق عجیبی روی داد ندایی به او گفت که کاغذ طلایی رنگ را پیدا کند درنای با ان درست کند ان صدایی عجیب به قدری مصر بود که ارت خود را در میان کاغذ هایش در خانه یافت تا اینکه ورق طلایی را پیدا کرد از خودش پرسید چرا من این کار را باید بکنم ارت هرگز با کاغذ براق کار نکرده بود کاغذ براق به اسانی و مر تبی کاغذ های رنگی تا نمی شد ولی ان صدا ی کوچک مدام ادامه داشت ارت سعی کرد ان صدا را نادیده بگیرد او با غرولند گفت چرا کاغذ طلایی با کاغذ دیگر خیلی اسانتر است
صدا ادامه یافت این کار را بکن تو ان را به شخص بخصوصی بدهی اکنون ارت احساس بد خلقی می کرد و از صدا پرسید کدام شخص بخصوصی صدا گفت خواهی فهمید
ان شب ارت ان کاغذ طلایی را با دقت زیاد تا کرد تا اینکه ان چون مانند درنای اماده پرواز زیبایی شد او ان پرنده را به همراه 200 در نای کاغذی الوان دیگر که در طول چند هفته پیش درست کرده بود بسته بندی کرد
روز بعد او در نمایشگاه بود و به مردم در مورد هنرش تو ضیح داد خانمی مقابل ارت ایستاده بود ان شخص بخصوص ارت قبلا هرگز اورا ندیده بود همچنان ارت را نگاه می کرد که چگونه با دقت یک یک قطعه کاغذ صورتی رنگ را به شکل درنای با بالهایی نوک دار و جالب تا می کرد کلمه ای بر زبان نیاورد ارت به صورت او نگاه می کرد بی اختیار دستهایش پایین رفت و از جعبه بزرگی که حاوی درنای کاغذی بود پرنده طلایی رنگ را که شب قبل روی ان کار کرده بود از انجا برداشت و با دقت در دست ان خانم گذاشت
ارت بی پیرایه گفت نمی دانم چرا ولی صدا ی بلند در درونم به من می گوید موظفم این درنای طلایی را به شما بدهم این نشانه باستانی صلح است
ان خانم حرفی نزد فقط دستهای کوچکش را به ارامی دور ان پرنده اسیب پذیر حلقه کرد چنان که گویی زنده است وقتی که ارت به چهره او نگاه کرددید اشک چشمانش را فراگرفته و اماده ریختن است سرانجام ان خانم نفس عمیقی کشید و گفت شوهرم سه هفته قبل فوت کرد کرد امروز اولین روزی است که از خانه بیرون امده ام ان وقت او چشمهایش را با دست ازادش پاک کرد در حالی که هنوز با دست دیگرش درنای طلاایی را به ارامی تاب می داد
او خیلی ارام گفت امروز سالروز طلایی عروسی ماست
بعد این ناشناس با صدای رسا گفت برای این هدیه زیبا سپاسگزارم می دانم که شوهرم در صلح و صفاست این طور نیست صدای که شما شنیدید صدای خدا بود و این درنای زیبا هدیه ای از طرف اوست این جالب ترین هدیه سالگرد ازدواجی است که دریافت داشته ام از اینکه به قلبتان گوش سپردید سپاسگزارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر