۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه



پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفات . به علت بی توجهی یک کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاده بود . مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند. ولی پیرمرد بیدرنگ کفش دیگرش را هم بیرون انداخت.همه تعجب کردند .

پیرمرد گفت که یک کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد ، چه قدر خوشحال خواهد شد." ادم معقول همواره می تواند از سختی ها شادمانی بیافریند و با آنچه از دست داده است فرصت سازی کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر