۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

امید



دخترک بر جلوآمدگی لبه پنجره تکیه زده و اشکریزان به بیرون پنجره نگاه می ک تا سگ مورد علاقه اش را دفن کنند. پدربزرگ متوجه این صحنه شده وبا شتاب او را به طرف دیگری هدایت نموده و پنجره را باز کرد و باغچه ای پراز گلهای رنگارنگ زیبا و علفهای سرسبز و خرم درجلو دخترک ظاهر شد .

دخترک با دیدن این منظره احساس شادی و آسودگی می کند. پدر بزرگ در حالی که موی دخترک را نوازش می کند ،می گوید :"دخترکم ،پنجره را درست بازنکردی." بخاطرداشته باشید:درکنار ناکامی و شکست دریچه دیگری قرار دارد و شاید شما از آن امید و نشاط را ببینید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر