۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

دوستای کوچلو من

حدود دو سال پیش قلکم رو بردم شرکت گذاشتمش رو میزم
تا همیشه جلو چشم باشه تا دلم کمتر براش تنگ بشه تا
خیلی چیزا روا گه فراموش می کنم به یادم بیاره

امروز دوباره رفتم سراغ قلکم فکر می کنم دیگه حسابی چاق شده باشه و باید ببرمش ورزشش بدم نمی دونید چقدر دوستش دارم ولی خیلی شکموست
اون روز تو شرکت خیلی چیزا دید م خیلی چیزا شنیدم ولی من پشت قلکم خیلی چیزا قایم کرده بودم و خیلی چیزا رو به یادم می یاره
سالها پیش یک فیلم دیدم حالا چقدر خوب مفهوم حرفهایی که زده شد درک می کنم فیلم در مورد یک کودک بود که مبتلا به بیماری سرطان بود در یک صحنه از فیلم راننده کودک رو می کنه و به دکتر می گه چر ا عملش می کنی شما که می دونید اون اخر می میره چرا دیگه زجرش می دید دکتر می گه من هم می دونم ولی اگه یک روز دیدی یک نفر وسط اتیش هست و داره می سوزه وا میستی و نگاه می کنی سوختنش رو و یا اینکه هر کار می تونی براش انجام میدی حتی اگه بدونی که اون هر گز نجات پیدا نمی کنه
فیلم لبه تاریکی جایی که بازرس در حال مرگ هست و می دونه که تا پایان عمرش چیزی نمونده و باید جلو همکارش رو بگیره تا بمب رو منفجر نکنه در حالیکه مرگ بالای سرش هست و عزیزترین کس تو زندگیش از دست داده و انگیزه ای برای زندگی نداره در رویاش دخترش رو می بینه و در مورد مرگ و زندگی و پیروزی طبیعت بر انسان صحبت می کنن حتی زمانی که تمام دنیا رو سرما در بر گرفته بود و همه موجودات در حال مرگ بودن یک گل مشکی شروع به جوانه زدن می کنه که بجای اب تو رگهایش الکل در جریان بود تا زندگی کنه در حالیکه تمام دنیا در حال نابود شدن بود

امید وارم که هیچ این اتفاق تو زندگی تون نیفته زمانی که به صفر می رسید یا زیر اون می دونید که دیگه مبارزه کردن برای زندگی بی فایده هست ولی ادامه می دید چون برای مبارزه کردن زندگی می کنیم و زندگی به معنی تلاش و مبارزه کردن هست حتی اگه بدونید خیلی وقته که دیگه هیچ چیز باقی نمو نده باز ادامه بدید چون طبیعت بر این اساس هست شاید طبیعت پیروز بشه ولی نفس مبارزه زیباست و زندگی به همین معنی هست
هروقت خیلی اوضام بریخت می شه می رم پیش قلکم می رم پیش هم تیمی های کو چیکم تا ازشون خیلی چیزا یاد بگیرم
یاد بگیرم که با کوچک بودنشان تلاش برای زنده بودن و دوست داشتن شاد بودن خندیدن و در اغوش کشیدن و عاشق شدن را شاید این اخرین فرصت باشد
گاهی مرگ بیش از زندگی به ادم درس می اموزه که می توان دوست داشت و خوب زیست زیرا زمان کم است به تلاش ادامه داد هرچند این اخرین تلاش باشد
اگر فرصت کردید برید پیششون تا لبخند و شاد بودن رو باهاشون قسمت کنید قلبهای کوچیک با چیزهای خیلی کوچیک ولی حقیقی شاد میشن لازم نیست بزرگ باشید فقط لازم هست مثل خودشون صاف و صادق و کوچیک باشید و از ته قلب کوچلو شون می تونید یاد بگیریم تقسیم کنیم شادی رو و عشق را حتی اگر این اخرین فر صت باشد

.....
همیشه مواظب صفر مرزی باشید
و یادمون باشه شاع کسی هست که در حالیکه می دونه بازنده هست به مبارزه اش ادامه میده درست مثل نجات سرباز راین جایی که با یک کلت روبه روییک تانک ایستاده و تا اخرین گلوله اش شلیک می کنه و می جنگه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر