۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

خوابها یم

خوابها یم

داشت به این فکر می کرد که اگر ادمها جرات داشتند که خوابهاشون رو
بنویسند دنیا چگونه می شد فکر می کنم نوشتن از فکر های ادم و تفکرات ادم
خیلی راحتر از این باشه تا ادم در مورد خوابهاش بنویسه
خوابهای ما از ضمیر ناخوداکاه ما ناشی می شه و احساساتی که تو خوابهامون
تجربه می کینم به دلیل نبودن فیلتر جسم خیلی شدیدیتر هست تنها تفاوتی که
فکر می کنم ما نتونیم تو خواب از خودمون بروز بدیم فکر کردن در مورد کاری
که باید انجام بدیم شالوده ما همونی هست که واقعا بوده یعنی اینکه اگر
تصمیمی تو خواب می گیریم چه خوب وچه بد بدین معنی هست که اون چیزی هست
که هنوز با ما هست و هنوز یک جای تو قلبمون جا داره
دیشب خوابی دیدم که من رو پرت کرد به خاطرات مربوط به 7 سال پیش فکر می
کنم وقتی ادم یکی رو دوست داشته باشه و به هر دلیلی با اون ادم قطع رابطه
کنه تنها چیزی که براش می مونه همون حس دوست داشتن
نمی دونم کجاست ولی امید وارم که هر جا که هست خوشبخت باشه این تنها چیزی
که دلم می خواد مهم نیست که رابطه ها به پایان می رسه مهم اینکه تاثیری
که می گذاره روی ادم حس خوبی به ادم بده
دلم می خواد اگه این پست رو می خونه بش بگم من خیلی براش نگرانم و تنها
چیزی که واقعا از صمیم قلب دوست دارم بیننم و مطمئن بشم اینکه خوشبخت
باشه و چهره اش رو خندان بیبنم وبرقی رو وقتی می خندید تو چشماش داشت رو
دوباره ببینم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر