۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

باشو، غریبۀ عاشق

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by Ayoob on 1/27/11

"باشو غریبه ای کوچک" از جمله اندک فیلم هایی است که بسیار دوست می دارم. سوسن تسلیمی در مصاحبه ای می گفت که این فیلم دربارۀ عشق است، تعبیر دقیق و درستی که می پسندم. فیلم دربارۀ عشق است. کودکی که ظاهر عجیبی دارد، غریب و تنها افتاده. همه از او می گریزند و سنگش می زنند اما زنِ زیبارویی که شوهرش به ضرورتی دور از خانه است پسرک را در پناه می گیرد. سعی می کند با پسرک که به زبان دیگری سخن میگوید، ارتباط برقرار کند. نمی دانیم چرا، اما پسرک را دوست می دارد و حمایتش می کند، آب و غذا و جای خواب برایش فراهم می کند، مثل فرزندان خودش حمامش می دهد و با تب و لرز پسرک آرام و قرار از کف می دهد. همین، حسِ متقابلی را در کودک بر می انگیزد، حس مراقبتی دو سویه. از قضا زن ماجرا، نائی، گرفتار مرض سختی می شود. هیچ یک از اهل و آشنایانش به کمکش نمی آیند چرا که به غریبۀ کوچک پناه داده است. غریبۀ کوچک که از کمک مردمان ناامید شده است، به رسم هم دیارانش، مجنونوار طبل می زند تا که نائی سلامتش را باز یابد. همه این تلاشها، این مراقبتها و تب کردن با درد دیگری نشان از عاشقی دارد. اما نکته اینجاست که لازم نیست که همۀ عشق ها عاقبت هالیودی داشته باشند. (این فیلم البته که مشابه هالیودی هم دارد که به همان سرانجام کلیشه ای میانجامد.) باشو از جنگ گریخته بود و در غربت به مدد دوستیاش با نائی زندگی نوی یافت. جنگ اما مجالِ چنین احساس های انسانی را فراهم نمی کند. در صلح، آرامش و البته آزادی است که چنین خوی های انسانی می توانند سر برآورند. از جنگ و کشتار متنفرم، عراق، افغانستان، فلسطین، چچن و... چقدر جنگ؟ از ظلم و جور هم. کی جهان از تعفن سیاستمداران و جنگ سالاران پاک میشود که مردم زندگی کنند؟
(لازم است بگویم که مصاحبه تسلیمی با بی بی سی را دیدم و باز یاد باشو افتادم؟)


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر