۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

خدا

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by N on 6/27/10

کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر