۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

مادری به نام ایکس

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via سبک سر by آذین on 6/4/10

دیروز وقتی که داشتم کار می کردم، یکی از پرستارها نوزادی را بغل کرده بود. به من نزدیک شد و گفت: ببینش چقدر نازه
راست می گفت. نی نی صورتش گرد بود و پوستش مهتابی. چشم های درشت قهوه ای و مژه های بلندش آدم را یاد پری توی قصه ها می انداخت.
پرستار با تاسف ابروهایش را بالا انداخت و با لحن غمگینی گفت. اینم ایکسی ئه.
دلم گرفت. عجب. این هم از همان نوزادهایی بود که مادرش نمی خواست بعد از زایمان هویتش آشکار شود . آمده بود و در اتاق زایمان زاییده بود و بعد ساکش را بسته بود و از بیمارستان رفته بود. بعضی وقت ها این مادرها در کاغذی نام خود را می نویسند و می گذارند در یک پاکت و آن را به طور محرمانه می گذارند لای پرونده. یک وقت هایی هم نه. قانون فرانسه به زن این اجازه را می دهد که به صورت ناشناس به بیمارستان بیاید، وضع حمل کند و نوزادش را به بیمارستان واگذار کند و به طور ناشناس از بیمارستان برود و به این ترتیب برای کودکش تا ابد بشود یک آرزو. یک خیال. یک توهم. یک روح. یک راز سر به مهر.

با انگشتم دست کوچکش را گرفتم و در دلم سرنوشت را لعنت کردم.



 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر