۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

دعای یک کودک

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by zahra on 11/5/10

امروز شکم یکی از بچه های فامیلمون چسبید به بخاری و سوخت
فقط 4 سالشه
تو راه بیمارستان تنها حرفی که میزد این بود:
.
.
.
ای خدای مهربونی که اون بالا نشستی
من بچه بودم نمیدونستم بخاری داغه
تو که بزرگی
چرا به بخاری نگفتی که دل منو نسوزونه؟؟؟؟؟
.
.
.
:)

 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر