۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

نگهبان پیر صبر و مدارا و دخترش....

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

via آدمهای خوب شهر by آدمهای خوب شهر on 6/2/11

از گودر:

هاله سحابی در آخرین شب حیاتش در بیان خاطراتی از پدرش گفت: یادم می‌آید سال 78 كه كوی دانشگاه مورد حمله قرار گرفت و دانشجوها خیلی عصبانی بودند، بابا به جمع آنها رفت و در جمع آنها نشست و گفت كه بنشینید خواسته‌های‌تان را بنویسید و از اینجا بیرون نروید، چون می‌خواهند شما را بزنند. بچه‌ها عصبانی بودند و حتی هو كردند و گفتند سحابی كی تو را مامور كرده و پدرم جواب داد كه 50 سال تجربه‌ام مرا مامور كرده و آمده‌ام بگویم نگذارید خشم به شما غلبه كند.

نویسنده: ناشناس

 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر