۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

شمایل پنهان احمد زیدآبادی

 
 

Sent to you by ali via Google Reader:

 
 

by Hosein on 8/26/10

نفرت، نفرت می‌زاید و خشونت، خشونت می‌آفریند.

این، جمله‌ی کلیدی سرمقاله‌ی احمد زیدآبادی در روزنامه‌ی همشهری بود، نزدیک به عاشورای یکی از سال‌های اوایل اصلاحات؛ که به خاطرش حتا شبهه‌ی ارتدادش را هم مطرح کردند و به نظرم از همین سرمقاله زیدآبادی شد یکی از آن‌هایی که نظام کینه‌اش را به دل گرفت و کسانی با خودشان عهد کردند هرجور شده ازش انتقام بگیرند.

این روزها زیاد می‌بینم که در گودر، نام یاد احمد زیدآبادی هم‌خوان می‌شود. اسمش را می‌آورند و قهرمان خطابش می‌کنند. زیادتر از آن می‌بینم که با کینه و نفرت و خشونت، با کلماتی که مو را به تن راست می‌کند، از کشتن و دریدن و سوزاندن عرزشی‌ها و آخوندها و ساندیس‌خورها و الخ حرف به میان می‌آید؛ آشغال و حرامزاده و مادربه‌خطا نامیده می‌شوند و ... می‌دانم که بهتر از من می‌دانید چه می‌گویم.

آن‌ها که احمد زیدآبادی را قهرمان می‌دانند، چه دلیلی دارند؟ من نمی‌دانم. اما اگر او را چنین بنامم، بی‌شک به خاطر همین دو جمله‌ی ساده‌اش خواهد بود؛ اگر که هنوز بر سر حرفش باقی مانده باشد - که مانده است و سیصد و اندی روز تحمل انفرادی و خدا می‌داند چه چیزهای دیگر، بهترین سند بر این بقا است. گمان می‌کنم احمد زیدآبادی به خوبی دانسته بود که بزرگترین درد اجتماع ما، «نفرت و بازتولید نفرت» است؛ رمز بقای این نظام و هر حکومت دیگری که برای ماندن، باید مردم را به جان هم بیندازد.

من نفرت را درک می‌کنم، اما از نفرت در برابر نفرت بیزارم. من از آن‌ها که فکرشان، ادبیاتشان و - فرداروز که به قدرت برسند - رفتارشان، هم‌چون آدم‌کشان قدرتمند امروزی خواهد بود، بیزارم. این جامعه جز با به عمل درآوردن اندیشه‌ی «به پایان بردن نفرت و خشونت» درمان نمی‌شود؛ اندیشه‌ای که احمد زیدآبادی قهرمانانه دارد هزینه‌اش را می‌پردازد.‏

 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر