۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

هنوز برگاش سر بلند نکردن

 
 

Sent to you by ali90 via Google Reader:

 
 

via گیس طِلا by گیس طلا on 9/27/11

داشتم می اومدم خونه دیدم یه نفر یه گلدون بزرگ گذاشته کنار سطل آشغال
به گلدون خیره شده بودم و احساس می کردم که برگاش دارن از شرم و خجالت می لرزن
گلدون بزرگتر از اون بود که بتونم بلندش کنم تا خونه بیارمش
از اون برگها بود که تو آب هم میشه نگهداریشون کرد
تمام ساقه هایش را با دست بریدم و همه را بغل زدم و اومدم خونه
تو خیابون همه یه بغل بزرگ، برگهای سبز در آغوشم نگاه می کردن
الان گذاشتمشون تو گلدون بلور سبز رنگم که گلهای نارنجی داره
نمی دونم می تونن دردی که کشیدن را فراموش کنن
اینکه یه نفر آدم را دوست نداشته باشه به اندازه کافی دردناک هست اما اینکه دور انداخته بشی مثل قتل می مونه


 
 

Things you can do from here:

 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر