۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

دل درد




دل درد
مردی هست که دلش درد می کند
مردی هست که با هيچ کس درد دل نمی کند، ولی همه می دانند که دلش درد می کند.
مردی هست که برعکس است.
با دوستانش غريبگی می کند و در غريبه ها به دنبال دوستانش می گردد.
از نزديکانش دور است و با هر کسی که دور است نزديک می شود.
به هر چيزی که در دسترس باشد دست نمی زند و فقط چيزی را می خواهد که دستش به آن نمی رسد.
مردی هست که برای بهتر شناختن خودش هر کاری را تجربه می کند، و بعد از هر تجربهء جديد خودش را کمتر و کمتر می شناسد.
مردی هست که می خواهد از خودش فرار کند، ولی در خودش گم شده است و راه فراری نمی بيند.
مردی هست که در هشياری می خوابد و در مستی بهتر می انديشد.
مردی هست که صبحها هيچ کاری نمی کند و شبها به زندگی ادامه می دهد.
مردی هست که اينجا نشسته است و فکرش آن سوی دنياست.
مردی هست پر از آرزو که نا اميد شده است.
مردی هست پر از زندگی که در انتظار مرگ نشسته است.
مردی هست که خسته است، و هر روز بيشتر از ديروز ورزش می کند.
مردی هست که حالش از هر چه دور و بر خودش جمع کرده است به هم می خورد.
مردی هست که تنهاست و حالش خوب است، و از اينکه در تنهايی حالش خوب است حالش به هم می خورد.
مردی هست که عاشقِ عاشق شدن است، و از عشق چيزی نمی داند.
مردی هست که ديگر مرد نيست، چون می داند که مردانگی هم نسبی است، و او زنی در کنارش ندارد.
مردی هست که دلش را به هر چه که دارد خوش کرده است و هيچ دلخوشی ندارد.
مردی هست...
مردی هست...
مردی هست.
مردی هست که در من است و از من نيست.
مردی هست که از من بدش می آيد و من هم از او، و ما هر دو يکی هستيم.
مردی هست که با من می جنگد و از جنگ بدش می آيد.
مردی هست که تسليم نمی شود، و مرا تسليم خودش کرده است.
مردی هست که همين است که هست، و هيچ کس نمی داند او واقعا کي است و کجاست و چه می خواهد، ولی همه می دانند که او دلش درد می کند
این متن رو از وبلاگ دلتنگستان گرفتم و. تقدیم به تمام ادمهایی که دل درد دارند اما نمی توانند بگویند
http://www.deltangestan.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر